زن ستیزی مقدس؛ «مهسا»هایی که در ایران و افغانستان کشته می‌شوند

از خبر «قتل» مهسا امینی دختر ایرانی که زیر شکنجه نیروهای گشت ارشاد( امر به معروف و نهی از منکر ایران) هرچند به خاطر پیوند انسانیت شدیداً متاثر شدم، اما هرگز شوک آور نبود؛ زیرا آن قدر خبرهای این چنینی زیر سلطه حاکمیت‌هایی که خشکه مقدس هستند، زیاد است که جنبه شوک آفرینی آن مبدل به روز مره‌گی شده است. روز مره‌گی از جنس عادت و حقیر؛ چیزی که رژیم‌های دیکتاتور و توتالیتر مردم جامعه‌ای را به آن معتاد می‌کنند.

نویسنده: طارق قاسمی

قتل مهسا امینی از سوی امر به معروف ایران بر آنم داشت که نگاهی به هم‌سرنوشتی زنان و دختران افغانستان و ایران زیر سلطه دو حاکمیت فوق‌العاده خشن و در عین زمان مقدس بپردازم و ببینیم که چقدر درد ما مشترک است.

مهسا امینی به یک دلیل خیلی ساده و ظاهرا پیش پا افتاده به قتل رسید: تردید در نوع پوششی که حکومت برایش تعیین کرده بود. اما پوشش و نوع پوششی که حاکمیت‌های دیکتاتوری تحمیل می‌کنند، ساده نیست و برخاسته از ایدئولوژی نا مقدس توتالیتریزم حاکمان خودکامه می‌باشد که در پی کنترول بدن زن هستند؛ زیرا زنان به عنوان نیرویی که می‌تواند کاخ اقتدار کاذب و بنیان شده بر گلوی مردم دیکتاتورها را فرو بریزد، همواره خطر بزرگی برای این حکومت‌ها محسوب می‌شود. روی همین ایدئولوژی نا مقدس است که دیکتاتوری‌های جهان- فرقی ندارد که مذهبی باشد یا غیر مذهبی- تلاش می‌کنند با تحمیل نوع پوشش مد نظر خود، زنان را کنترول کنند.

در این مسیر، تنها آخوندهای ایران نیست که می‌خواهند بر بدن زنان کنترول داشته باشند. طالبان در افغانستان افراطی‌تر و خشن‌تر از جمهوری اسلامی زنان را هدف گرفته و تلاش دارد کلاً از دایره زندگی اجتماعی حذف کنند. در کوریای شمالی، پوشیدن شلوار جین جرمی است که اعدام در پی دارد، در حالی که حاکمیت آن کشور منزوی کاملاً غیر مذهبی و حتی ضد مذهب است.

این کارنامه مشترک دیکتاتورهای نشان می‌دهد که از مذهبی تا غیر مذهبی، فقط در پی کنترول کردند بدن زنان بوده و در این زمینه از هیچ جنایتی دریغ نمی‌کنند. از کوریای شمالی که آمار و ارقامی در دست نیست، ولی گراف قتل و کشتار و سرکوب و بازداشت و شکنجه و حذف زنان از عرصه‌های اجتماعی به بهانه‌های کاملاً مضحک، در ایران و افغانستان فراوان است.

تنها تفاوتی که در ایران و افغانستان وجود دارد این که، زن‌ها در ایران حضور قدرتمند تر در اجتماع دارند، تشکلات و فعالان بسیاری در ایران برای دفاع از حقوق زنان کار می‌کند و توسعه انسانی زنان در آن کشور به مراتب نسبت به افغانستان فراتر است.

باری، یکی از اندیشمندان گفته بود که برای زدن هر اصلی، به اصلی دیگر باید توسل جست. در زن ستیزی نیز حکومت طالبان و آخوندهای ایران، برای تحمیل ایدئولوژی خود بر زنان، به مذهب و باورها و آموزه‌های دینی متوسل می‌شوند. در این خصوص توجه به کلیدواژه‌هایی مثل عفت، حجاب، امر خدا و رسول، اخلاق، فساد، فحشا، منکرات و گمراهی جامعه اهمیت ویژه می‌یابد؛ زیرا در پندار چنین حکومت‌هایی، بدن زن مصداق شر مطلق است و باید کنترول شود.

از جانب دیگر، در حکومت‌های خود کامه خشکه مقدس، رسالت زن فقط زاییدن و ارائه خدمات جنسی به مردان تعریف می‌شود که در این دایره، نخست باید زن در کنترول باشد و سپس از کرامت انسانی‌اش به عنوان «شر، اغواگر مردان مومن، فاحشه و ناقص العقل» تهی شود. روی همین مبنا است که نه در ایران و نه در افغانستان زیر سلطه طالبان، زنان نمی‌توانند قاضی شوند.

اما واقعیت انکار ناپذیر این است که در طول بیش از چهل سال در ایران و اینک سال و اندی در افغانستان، مردان هرگز نتوانسته‌اند هیبت و اقتدار مولوی‌های افغانستان و آخوندهای ایران را همانند زنان به چالش بکشند.

اینجاست که زن افغانستانی و ایرانی، در برابر حاکمیت‌های خودکامه، توتالیتر، دیکتاتور، زن ستیز و خشکه مقدس سرنوشت همسانی دارند و درد مشترک.

Back to top button