یک سال از حادثه لیسه نسوان سیدالشهدا گذشت؛ درد این حادثه هنوز تازه است

گزارش: زولفا بهنیا
هجدهم ثور سال ۱۴۰۰ هجری شمسی، روز خونین برای معارف افغانستان بود، مکتب دخترانه سیدالشهدا در دشت برچی کابل مورد سه حمله بزرگ و سازمان‌یافته تروریستی قرار گرفت.
یک سال از کشته شدن بیش از ۹۲ دانش‌آموز و نزدیک به سه‌صد زخمی در لیسه نسوان سیدالشهدا می‌گذرد. جایی که امروز یادبودی مختصر از کشته‌شدن دانش‌آموزان نوجوان این لیسه برگزار شده است، همه جا سیاه‌پوش است و بنری از لیست کشته‌شده‌گانی که حساب کردنش دشوار است، تزیین این مراسم غم‌انگیز را تشکیل داده است. شماری از معلمان، مدیر و دانش‌آموزان این لیسه کنار هم آمدند تا یاد این روز را گرامی بدارند، با این‌که اندوه و تاسف در چهره هر یک‌شان نمایان است، ولی با لبخند گرم به یک‌دیگر دلداری می‌دهند.

در این میان فاطمه دانش‌آموز صنف یازدهم این لیسه همراه با مریم، خواهرش که هر دو در یک صنف درس می‌خوانند و دو دوست دیگرش کنار هم در گوشه‌ای نشستند و به یاد هم‌صنفی‌هایش که شهید شدند، با چشم‌های پر از اشک قرآن می‌خوانند. فاطمه که خودش نیز زخمی بود از روز حادثه می‌گوید که چگونه دوست‌های صمیمی و خواهرش پیش چشمانش زخمی شدند. او می‌گوید: «زخمی شده بودم، ولی پیشتر از همه دیدم که خواهرم مریم روی زمین افتاده است. فکر کردم که کشته شده، زود بلند شدم و به طرفش دویدم، متوجه شدم که مریم هم بلند شد، خیلی حس بدی بود. فکر کردم خواهرم را از دست دادم، شکر که فقط زخمی شده بود.» او از این‌که خواهرش کنارش است با خنده‌ خوشحال‌آمیز طرفش اشاره می‌کند و می‌گوید: «اونه مریم». ولی چهره خندان فاطمه به یک‌باره‌گی به گریه‌ای مبدل می‌شود که در سوگ از دست دادن دو دوستش که از صنف اول تا یازده کنار هم درس خواندند اشک می‌ریزد. «ای کاش کبرا و شریفه در آن روز زود از صنف بیرون نمی‌شدند.» شریفه یگانه دختر مادرش بود و مادرش جز شریفه دختری نداشت. حالتی که فاطمه و مریم را سخت جگرخون می‌کند و نمی‌توانند دیدن مادر دوستش بروند و از حال مادر شریفه جویا شوند، چون هر دو تحمل درد مادری که دختر نازدانه‌اش را از دست داده، نداشتند.

مریم می‌گوید: « دیگر نمی‌توانم حتی از سر کوچه‌شان تیر شوم، همو کوچه بخی سرم بد خورده.» مریم هم کنار خواهرش فاطمه نشسته و از این‌که خواهرش کنارش است، خوشحال است. ولی در حسرت از دست دادن خیلی از دوست‌ها و هم‌دوره‌های مکتبش است که همه آرزوی فارغ شدن از مکتب و تحصیل در رشته‌های مورد علاقه‌‌شان را در دانشگاه داشتند. ولی حالا همه با آرزوهای دست‌نیافته‌شان زیر خاک شد. فاطمه می‌خواست تحصیل را در کشورش ادامه دهد. ولی حالا خیلی مردد است و نمی‌خواهد در کشورش باشد، او می‌گوید: «می‌خواهم دنبال آرزوهایم به یک جای دور از این‌جا بگردم، جایی که رسیدن به آروزهایم ممکن باشد.» او برای هم‌صنفی‌هایش که بعد از حادثه مکتب می‌ترسند و حالت روانی خوبی ندارند، می‌گوید که قوی باشند، اگر در افغانستان باشند باید هر روز منتظر مرگ باشند، که چی وقت نوبت‌شان است. «صبح که بیدار شویم انتحاری می‌شود و شب هم‌چنین که بخوابیم انتحاری می‌شود.»

مالک هابیل، معلم و شاهد عینی حادثه‌ است، او هم امروز به جمع کسانی پیوسته است که یادی از عزیزان‌شان را گرامی می‌دارند. او نیز در سوگ از دست دادن دانش‌آموزانش متاسف است و از روز حادثه که خودش از وقوع اولین انفجار تا ختم انتقال کشته‌شده‌ها و زخمی‌ها در صحنه حضور داشت، می‌گوید: این حادثه علم‌ناک‌ترین و غم‌بارترین حادثه است که دشمنان علم و روشنایی، سازمان‌یافته و دقیق در سه جاده عبور و مرور دانش‌آموزان، این حمله را طرح کرده بودند. او کنار دانش‌آموزان زخمی و کشته شده می‌رود و دانش‌آموزان زخمی با صورت پر خون و بدن تکه پاره عاجزانه، استاد صدا کرده و از او کمک می‌خواهد تا آن‌ها را نجات دهد. این حالت او را بیش از همه زجر می‌دهد و در حسرت این‌که کاش می‌توانست به همه‌ آن‌ها کمک کند. او می‌گوید: «کنار بعضی دانش‌آموزان رفتم که در حال جان دادن بودند، بالای سرشان رفتم و کلمه شهادتین را همراه‌شان ‌خواندم ، آن‌ها هم تکرار می‌کردند.» او امروز آمده بود تا درس بخواند و دانش‌آموزانش تکرار کنند. ولی بی‌خبر از این‌که بعد از ختم ساعت درسی کلمه شهاتین را می‌خواند و دانش‌آموزان برای بار آخر بعد از معلم تکرار می‌کنند. او نیز از دولت پیشین گلایه دارد و می‌گوید: «با وجود تهدیدات بلند امنیتی نخواستند امنیت مکتب ما را بگیرد و در روز حادثه آمبولانس‌های دولتی خیلی دیر رسیدند. وقتی رسیدند که همه زخمی‌ها و کشته‌شده‌ها توسط نیروی مردمی و وسایل دست‌داشته‌شان انتقال یافته بود.»

از طرفی سکینه خاوری، مدیر لیسه نسوان سیدالشهدا از حالت دانش‌آموزان بعد از حادثه می‌گوید که دانش‌آموزان نسبت به درس و آمدن به مکتب هراس دارند. حالتی که مدیر این لیسه را نگران کرده است و می‌گوید: «ما در هر صنف ۶۰ الی ۶۵ دانش‌آموز داشتیم، ولی بعد از حادثه تعداد هر صنف به ۱۶ الی ۱۰ نفر می‌رسید.» مدیر این لیسه با همکاری معلمان توانستند تا حدی دانش‌آموزان را دوباره تشویق کنند تا سر صنف‌های خود حاضر شوند که تعداد دانش‌آموزان از صنف اول تا ششم هر روز زیادتر می‌شد. ولی حادثه اخیر، حمله بر لیسه عبدالرحیم شهید یک بار دیگر این دانش‌‌آموزان و خانواده‌شان را نگران‌تر ساختند و تعداد حضور دانش‌آموزان این لیسه هر روز کم‌تر شد. به گفته مدیر این لیسه حالا در هر صنف ۶ الی ۷ نفر حاضر می‌شوند.
سیده طاهره حسینی، معلم این لیسه از حالت دانش‌آموزان در روز حادثه‌ لیسه عبدالرحیم شهید می‌گوید: «در آن روز، یک بار دیگر حالت بدی را تجربه کردیم، همه دانش‌آموزان سراسیمه و ترسیده بودند و به آغوش ما پناه می‌گرفتند، تعدادی هم ضعف کرده بودند.»

مدیر این لیسه از تغییراتی که بعد از حادثه در این لیسه دیده می‌شود نیز می‌گوید: حالت ظاهری مکتب تغییر کرد، تعمیرها نو شد، صنف‌ها رنگ شد، ولی مشکل اصلی ما که کمبود معلم و مواد درسی است تا حال حل نشده است.» او حکومت پیشین و نهادهایی که وعده همکاری داده بودند، تا معلم و با مواد درسی فراهم می‌کنند متهم می‌کند و می‌گوید: «هیچ کدام به وعده‌شان عمل نکردند.» از طرفی حکومت سرپرست طالبان نیز در قسمت تامین امنیت این لیسه تا حال هیچ اقدامی نکرده است.

در ختم مراسم یادبود از کشته‌شده‌های این لیسه، شماری از دانش‌آموزان دوره متوسطه و عالی این لیسه، با این‌که بعضی از آن‌ها زخمی حادثه بودند، در اعتراضی مبنی بر بازگشایی مکتب به روی‌شان، خواست خود را با بلند کردن ورق‌های اعتراضی چنین بیان کردند؛ (ما نسل آینده استیم، دروازه مکتب ما را باز کنید.) و (ما نصف جامعه هستیم، ما را اجازه بدهید به مکتب برویم.)
این در حالی است که حکومت سرپرست طالبان بارها به چنین خواست دانش‌آموزان دختر بی‌اعتنایی کرده و آن‌ها را از حق آموزش محروم نگه داشته اند.

Back to top button