
قلمی که بلای جان شد”بچیم قد آرزوی خو رفت”
گزارش: مریم وفا
روزهاي پرجمع و جوش و روال زندهگي عادي مردم کابل. کودکان و نوجواناني که با هزاران اميد و آرزو طبق هر روز ديگر به مکتب و مراکز آموزشي ميروند، درس ميخوانند تا باشد روزي مصدر خدمت به خانواده و کشور خود شوند. اما غافل از اين که دشمنان قسمخورده دانايي و ترقي در هر گوشه و کنار اين جغرافيا در کمين نشستهاند تا اين اميد و آرزوها را با خاک و خون يکي کنند.
هنوز يک سال از واقعه خونين مکتب سيد الشهدا سپري نشده است که اين بار دشمنان کوردل قلم، کودک و جوانان ما را در مکتب عبدالرحيم شهيد، که برزگترين مکتب دولتي کابل در منطقه هزارهنشين (دشت برچي) بود هدف حمله خونين قرار دادند و مردم را در سوگ عزيزانشان نشاندند. «تکرار يک داغ».
نابودي ملتي که کنار هر جسدش پر از کتاب و قلم باشد، خيال باطل است.
من آمدهام پاي درد دل خانوادهاي بنشينم که پاره جانشان، جگرگوشه و يا بهتر است بگويم همه اميد و آرزويشان را از دست دادهاند.
خانواده شهيد عباس حيدري
عباس 17 ساله، صنف دوازدهم مکتب عبدالرحيم شهيد بود که با رفتنش تاب و توان از خانوادهاش برد. مادري که بغض گلويش را گرفته و اشک امانش نميدهد تا دردي از دل سوختهاش بيان کند. «آه عباسم، با همه آرزوهايش رفت.» «آه عباسم، ميخواست داکتر شود.» و محمدجمعه پدري که يک عمر با مشکلات و مشقتهاي زندهگي دست و پنجه نرم کرده است و اکنون از دست دادن پسر جوانش، کمرش را چنان شکسته که توان حرف زدن را از او گرفته است.
حوالي ساعت 9:30 صبح روز سهشنبه، 30 حمل در حالي که دانشآموزان از مکتب عبدالرحيم شهيد در مربوطات دشت برچي، حوزه سيزدهم امنيتي شهر کابل رخصت ميشدند، انفجار مهيبي در پيش مکتب رخ داد که گزارش ايرنا از روزنامه اطلاعات روز افغانستان «ذکريا الفت» يکي از آموزگاران مکتب «عبدالرحيم شهيد» به اين روزنامه گفته است: حمله نخست زماني رخ داد که شاگردان در حال ترک مکتب بودند. آقاي الفت گفت که در انفجار اول دستکم بيش از 25 دانشآموز کشته شد. پس از انفجار مردم محل و خانوادههاي دانشآموزان در محل حادثه ميرسند که انفجار دومي رخ ميدهد. متاسفانه هنوز هم آمار دقيق از حادثه دلخراش در دست نيست و وزارت داخله حکومت سرپرست کشتهشدن 6 تن و زخمي شدن 11 تن را تاييد ميکند.
عباس يکي از اين قربانيان است. مادر عباس، حکايتها و درد دلهايي از فرزند عزيزش دارد که شنيدش طاقتفرسا است. همانند مادر عباس دهها مادر ديگر و اين داستان غمانگيز.
مادر عباس ميگويد: عباس با وجود مشکلات اقتصادي و تحمل چالشهاي زندهگي، اخم به برو نياورد و با انگيزه تمام بيش از يک سال بود آمادهگي کانکور را براي ورود به دانشگاه و رشته داخواهش «طب» در مرکز آموزشي کاج شروع کرده بود. او شب و روز تلاش ميکرد و درس ميخواند تا به آرزويي که داشت (طب) برسد. او ميخواست اول نمره کانکور شود. اما ديگر از آن آرزو خبري نيست. «بچيم قد آرزوهاي خو رفت.» او ميگويد با سقوط نظام و وضعيت بد اقتصادي عباس ميخواست ايران برود. چند بار اقدام کرد اما نتوانست برود. «اي کاش ميرفت و خودش را نجات ميداد».
خاله شهيد عباس: روز حادثه را چنين حکايت ميکند: «در آن روز به وظيفه رفته بودم. وقتي از حادثه خبري شنيدم، زود به خواهرم زنگ زدم و فهميدم که از حادثه خبر ندارد. من هم بلافاصله خودم به خواهرم رساندم. ديدم خواهرم زودتر از من خودش را به مکتب رسانده است. او را پيدا کردم و به يک گوشه رساندم. دنبال عباس ميگشتم که به من گفتند شهدا و زخميها را به شفاخانه انتقال دادهاند. به شفاخانه وطن رفتيم. ديدم انبوهي از مردم آنجا هستند و به دنبال عزيزانشان ميگردند. به سختي خودم را به ليست شهدا و رخميها رساندم. ديدم عباس در جمع شهدا است. دست و پايم بيحس شد، ديگر توان نداشتم. داکترها گفتند شهدا را به شفاخانه محمدعلي جناح انتقال دادهاند. با خواهرم وقتي به شفاخانه رسيديم ديديم طالبان به مردم اجازه نميدهند و با خانوادههاي شهدا برخورد غيرانساني ميکنند. با ناله و بيداد زياد به ما اجازه دادند تا برويم شهيدمان را تحويل بگيريم. شهدا را داخل کانتينر انداخته بودند. رفتيم که جوانان تيکه و پاره سر هم افتاده «دل بود که طاقت ميکرد» مردم شهدايشان را شناسايي کرده و با خود ميبردند.
همچنان باشندهگان محل و خانوادههاي قربانيان شکايت کردهاند که جنگجويان طالبان با خشونت رفتار کردهاند. طبق تصاوير و ويديوهاي منتشر شده در شبکههاي اجتماعي و ادعاي باشندهگان محل و خانوادههاي قربانيان، نيروهاي طالبان چندين نفر از جمله اعضاي خانوادههاي قربانيان و نيز داوطلبان اهداي خون را لتوکوب کرده و به خبرنگاران هم اجازه پوشش خبر را ندادند. حتا بعضي خبرنگاران را بازداشت کردند و کمره و وسايلشان را با خود بردند.
پس از اين حادثه وحشتناک، پدر عباس ديگر نميخواهد فرزندان ديگرش را به مکتب بفرستد، او پسري کوچکتر از عباس به نام عليسينا دارد که متعلم صنف هشتم همان مکتب ميباشد. پدر عباس ميگويد ديگر تحمل از دست دادن فرزند ديگرش را ندارد. او همچنان حکومت سرپرست را به بيپروايي در مقابل امنيت جان غيرنظاميان با توجه به پيشينه حملات در اين منطقه، انتقاد ميکند که چرا جلو حملات هدفمند را نميگيرند؟ اين در حالي است که طالبان هميشه از امنيت مال و جان شهروندان اطمينان ميدهند و حضور داعش در خاک افغانستان را بيبنياد ميخوانند.
در همين حال يونيسف، خشونت عليه کودکان در افغانستان،
صندوق حمايت از کودکان سازمان ملل يا يونيسف با نشر آمار تازه از کشته شدن بيش از 50 کودک طي يک هفته گذشته خبر ميدهد.
جورج لاريجاني ايدجي، مسوول منطقهاي يونيسف روز يکشنبه، 4 ثور در صفحه توييتر خود نگاشته که در يک هفته گذشته بيش از 50 کودک در افغانستان بر اثر حملات کشته شده است. وي همچنان ميافزايد به دليل وخيم بودن وضعيت اين ارقام در حال تغيير است.
اين مقام يونيسف تاکيد کرده است که خشونت عليه کودکان در همه اشکال آن بايد از هماکنون متوقف شود.
گفتني است که اين آمار از چندين انفجار در شهرهاي مختلف (کنر، خوست، کندز و ديگر ولايات کشور طي يک هفته گذشته به ثبت رسيده است.
براساس گزارشها در انفجارهاي پيهم در کابل، بلخ و کندز دهها تن کشته و دهها تن ديگر زخمي شده اند.
حمله به مراکز فرهنگي، ورزشي، آموزشي و مساجد در غرب شهر کابل داراي پيشينه خونباري است. در 27 حوت 1396 مرکز آموزشي کوثر دانش هدف سوءقصد انتحاري قرار گرفت که تلفاتي به همراه نداشت. در 25 ماه اسد 1397 آموزشگاه «موعود» واقع در دشت برچي نيز هدف حمله انتحاري قرار گرفت که در نتيجه آن 48 دانشآموز کشته شدند و 67 دانشآموز ديگر زخم برداشتند.
در جريان چند سال اخير، چندين مسجد در غرب کابل هدف حمله انتحاري قرار گرفت. طبق اعلام پوليس، در نتيجه حمله به مسجد باقرالعلوم در اول قوس 1395 خورشيدي، 27 نفر کشته و 67 نفر ديگر زخم برداشتند. همچنان حمله انتحاري به مسجد امام زمان در منطقه پل خشک تلفات سنگيني در پي داشت. اين حمله در 28 ميزان 1396 خورشيدي 39 کشته و 45 زخمي برجاي گذاشت.
باشگاه ورزشي «ميوند» که يک مکان غيرنظامي و شخصي است، در 14 سنبله 1397 هدف حمله قرار گرفت که در نتيجه آن 30 تن کشته و 50 تن ديگر زخمي شدند. در سال بعد، به تاريخ 28 اسد 1398 يک تالار عروسي به نام «شهر دبي» در غرب شهر کابل هدف حمله انتحاري قرار گرفت که در نتيجه آن 80 نفر جان باختند و نزديک به 200 نفر ديگر زخمي شدند. يک مرکز فرهنگي به نام تبيان نيز در دشت برچي هدف حمله انتحاري قرار گرفت که در آن دهها تن کشته شدند.
شفاخانه دولتي 100 بستر دشت برچي نيز در 23 سنبله سال 1399 هدف حمله گروهي از مهاجمان مسلح قرار گرفت که 24 کشته و 16 زخمي در پي داشت.
در سوم عقرب سال 1399 مرکز آموزشي کوثر دانش هدف حمله انتحاري قرار گرفت که در آن طبق آمار رسمي، دهها تن کشته و زخمي شدند.
در 18 ثور سال 1400 خورشيدي، دو انفجار پيهم در برابر مکتب سيدالشهدا در غرب کابل به وقوع پيوست که در آن نزديک به 100 دختر دانشآموز کشته و حدود 200 تن ديگر زخمي شدند. و اينک مرکز آموزشي ممتاز و مکتب عبدالرحيم شهيد در 30 حمل 1401 در پي انفجارهاي پيدرپي در غرب دستکم 26 دانشآموز کشته و دهها تن ديگر زخمي شدند که متاسفانه با وجود اينکه چند روز از اين حادثه ميگذرند ولي تا هنوز آمار دقيق معلوم نيست.