ارزشمندی انسان در انسانیت است نه در جنسیت

نویسنده: نصرت الله سکندری

بي‌شعور مي‌شوند مردان خشن و زناني که عمداً ناسزا مي‌گويند در بُعد «حقوق زن» همه مردان را.
فقر عاطفي، نداشتن آگاهي لازم از حقوق هم‌ديگر مصدر جاه افتادن و انتقاد در مورد خشونت عليه زنان و مردان بدون در نظر داشتن ميزان تحقيق و آمار در افکاري که در معرض بي‌شعوري قرار دارند افراز مي‌شود.

جنس تکامل‌يافته انسان‌هاي اوليه  مرد و زن هر کدام از خود فرايند رقت‌انگيز منحصر به جنس خود را دارند، جنسي از جنسي برتري ندارد. حتي اديان آسماني هم اين دو جنس را در کنار هم برابر مي‌دانند. اما مسير تاريخ مردسالاري چيز ديگر را براي برتر جلوه دادن جنس مرد با جلوه‌هاي خشم نيرنگ و مهرباني براي‌شان توجيه مي‌کنند.

مزيت‌هايي‌ که به گونه‌اي طبيعي در جنسيت زن تبارز يافته‌اند که جنست مرد از آن محروم مانده‌اند.
از بُعد انساني جنسيت زن مزيت‌هاي منحصر به جنس خودش را تبارز داده و برتري اين جنس را در آميختگي هرمون‌هاي انساني آشکار ساخته و مسير براي استقرار جامعه بشري هموار مي‌سازد و چه بسا هنوز اين باورهاي شکننده براي نابرابري وجود دارد.

اما جنسيت مردان از اين مزيت‌هاي طبيعي انساني محروم‌اند. از بُعد برتري‌جويي، جنس زنانه است که موجود زنده را از تبار انساني نُه ماه در وجودش پرورش داده و مسير تکامل بشريت را مساعد مي‌سازد. براي بقاي انسانيت در فرايند شکل‌گير جنين و فرسايش زايمان از خودگذري زنان است. باورهاي احساسي براي مردان فرايند زايمان در رده‌هاي مزيت‌هاي مردانه به شمار مي‌رود. بر عکس قوه انگيزشي اين شاخص مزيت تک‌جنستي است که در ماوراي طبيعت آفرينش زنان اين ساختار را در خود جا داده‌اند. پيوند ناگسستني در مرز جنيست زنانگي و مردانگي براي شکل‌گيري اجزاي عالم در پرتو تجلي قدرت آسماني گِره خورده. عصاره‌ عاطفي انسان از سازش عشق براي نظم و پايداري بقاي انسانيت خداوند معتال زن را در کنار مرد براي شناخت کلي اجزاي پيچده انساني در آرامش مطلوب براي هم‌ديگري و شناخت خالق خودشان آفريد. شواهد بلند از برابري زنان و مردان در آفريشن الهي پابرجاست کافي است انسان‌هاي خِردمند به اين ساختارهاي تکاملي نظام انسانيت با خلوص نيت از رويت عقل و منطق چنگ بزند تا خودش را دريايد.

زنان چه وجه مشترکي در برابر نسل ديروز، امروز و فرداي بشريت دارد؟
زن سازنده چرخه اصلي کاروان بشريت است، که مردان زيادي را پدر و مادران زيادي را فرزند ساخت. مردان زيادي هم عمدا خودشان را گول زدن و قاتلان نسل بشريت شدند. شماري هم در برابر همين زن صف کشيده و تنها اندام ظاهري وي را براي رفع دل‌خوشي  و کام‌گرفتن از وي در کنار خود جا دادند. از سويي هم، زنان در مسير تاريخ دست خوش نابرابري‌هاي جنسيتي برخواسته عمدي از سويي مردان و حتي جنس خودشان زنان در برابر زنان مورد خشونت قرار گرفته‌اند پاسخي است که در ميان ميليارد‌ها زن در کره زمين هر کدام دلايل خودش را دارند.

کُنشهاي خشمآلود مردان در سازش برتريجويي در چيست؟
اين‌که چگونه انديشه‌هاي زن‌ستيزي و مردستيزي در سلول‌هاي مغزي منشا گرفته و جامعه انساني ديروز و امروزي را تحت تاثير قرار داده، از دلايل کليدي ناباوري و عدم رضايت و اعتماد، حِس برتري‌جويي، استعمار جسمي و روحي عوامل تغيير ژنتيکي و تغييرات اقليمي بين اين دو جنس در راه تکامل امروزي بشري است. شايد انسان‌هاي اوليه اين‌گونه در برابر هم عمدا صف‌آرايي نکرده بودند. در حالي‌که هر دو جنس مشترکات جنسيتي، عاطفي و وابستگي فردي خود را نسبت به هم دارند و در کنار امتيازگيري جسمي دنبال منفعت گرفتن و ارضاي آرامش جنسي خود نيز مي‌باشند، چه به گونه مشروع يا هم به گونه غيرمشروع.

فاعل و مفعول خشونت در فرايند تکامل متمدن بودن بشري انگشت انتقاد به سويي کيست؟
نظريه‌هاي قابل تحليل و تامل که مرد مفرد را در ادبيات و تک‌انديشه‌ها و برداشت‌هاي زنان و مردان عمدا جمع دانسته و اين برچسپ را در راه رسيدن به خواسته‌هاي غرض آلود بالاي همه مردان و زنان کش مي‌نمايند.

با گذشت زمان روند نابرابري، جاي خودش را آن‌قدر وسيع کرده که حالا به سختي مي‌توان بالاي مردان اعتماد کرد. حتي مردان بالاي مردان باور ندارند. در واقع نسل در حال ظهور زنان  از مردان متنفراند. و زير نام‌هاي مختلف حقوقي افکارشان چنان تحت تاثير قرار گرفته، دور نخواهد بود که اقارب نزديک هم‌چون پدر، برادر، همسر، فرزندان ديگر اعتباري براي يک زن نخواهند داشت.  در بُعد ديگر اين حس بدبيني و بي‌باوري در ميان مردان به ويژه نسل نو ايجاد شده که اعتماد را بالاي زنان در واقع بزرگ‌ترين حماقت زنده‌گي بشري مي‌دانند و هميشه دنبال توجيه‌هايي‌اند که ريشه زن‌ستيزانه و مردستيزانه دارد و تحولات منفي فردي و گروهي جامعه کوچک يعني خانواده يا شايد بهتر بگويم رابطه زن و شوهري به چالش بزرگي مبدل شده است.  با عکس‌العمل‌هاي نابرابري، اعمال فجايع غيرانساني مسخ اعضا، قتل، لت و کوب و ده‌ها موارد خشن ديگر که مسير متعادل نسل بشري را خاموشانه ولي آشکارا صدمه و فلج کرده است، از نشانه‌هاي بارزي است که همه از آن در حال فرار اند.

Back to top button