ضرورت ترمیم اعتماد مردم

طالبان و چالش رویکرد متساهل و مردم‌مدارانه

تاریخ تحولات سیاسی جهان، نشان می‌دهد که همیشه حکومت‌داری، از نظر تاثیر در روند زندگی مردم، مهم‌تر از جنگ، وز نظر هنر و تکنیک، پیچیده‌تر از جنگ است.

در درازای تاریخ، نیروهای زیادی بوده که در میدان جنگ و نظامی‌گیری توانسته است پیروز شود و  قدرت سیاسی یا حکومت و زمام‌داری را به جنگ آورد، ولی در در هنر حکومت‌داری و اداره کشور، به‌چالش رو‌به‌رو شده و نتوانسته است، کشور را اداره کند.

در تاریخ چند دهه اخیر افغانستان، مجاهدین، روشن‌ترین مثالی از قوی بودن در جنگ‌های چریکی و ضعیف بودن در سیاست و کشورداری می‌باشد.

مورد دیگری‌که برای نیروی جنگی که در قبال حاکمیت برحال یک کشور می‌جنگد این‌است که نیروی‌های جنگی هیچ مسوولیتی در قبال مردم در زمینه‌های ارایه خدمت و حکومتداری ندارد. حتا بالا رفتن نارضایتی مردم و فقر و فاقگی در جامعه را فکتوری برای بیزاری مردم از دولت و گامی در جهت تسریع روند پیروزی شان می‌دانند.

حال که طالبان، پس از دو دهه کش‌مکش، از راه جنگ یا در اثر تعامل، حاکمیت افغانستان را به‌دست گرفته و براریکه قدرت تکیه‌زده‌است، دیده شود که ایا این نیروی فاتح، به‌وران رسیده و سرشار از حالت پیروزی‌که می‌پندارد با شکست امریکا و اروپا، تاریخ بشریت را منت‌دار و مدیون ساخته‌است، می‌تواند، براساس ضرورت و ایجابات حکومت‌دار، از فاز نظامی و جنگجویانه که ممکن در زمان جنگ برای پیروزی ضرورت پنداشته‌شود، به‌فاز سیاسی متساهل و دولت‌مدارانه‌ای که ضرورت حکومت‌داری است، از خودشان تطابق و تحول لازم را به نمایش گذراند یا خیر؟ از جمله، آیا طالبان، ظرفیت این را دارد که نسبت به اقوام و گروه‌های اجتماعی که در طی دو دهه اخیر با طالبان همکاری‌ نداشته است، دید و رویکرد متساهل و دولت‌مدارانه ای از خودشان به‌نمایش‌گذارد؛ به‌ویژه با هزاره‌ها و شیعه‌ها، برخورد وسیع‌نگرانه‌‌ای که ضرورت حکومت‌داری و مردم‌داری ایجاب می‌نماید، خواهد داشت،  ویا اینکه، بعد از این نیز، اندیشه، دید و رویکرد طالبان، با اکثر گروهای قومی، مثل گذشته، ایدیولوژیک، دشمن‌پندارانه و جنگجویانه خواهد بود. البته، صرف نظر از اینکه، بعضی حلقات در داخل جامع هزاره‌ها نیز، زمینه بدبینی‌ها و تصادم هزاره‌ها با دیگر اقوام را فراهم می‌سازد که در جای خودش باید مورد بحث قرار گیرد.

در دو دهه اخیر که طالبان با نظام حاکم و حامیان بین‌المللی آن در جنگ و تصادم بود، نیز هزاره‌ها، از یک‌طرف، به‌رغم پر رنگی حضور شان در میدان تکمیل دموکراسی و رنگ و رونق‌بخشی جامعه مدنی، از نظر اشتراک در تشکیلات حکومتی و تاثیرگذاری، کمترین حضور و سهم اداری و تشکیلاتی را داشت، وز طرفی نیز، بشترین حملات انتحاری که بیشتر به طالبان نسبت داده می‌شد، متوجه هزاره‌ها بود.

می‌شود گفت که در طول دو دهه عمر نظام دموکراسی نیز، هزاره‌ها بیشترین قربانی غیرنظامی بوده و بیشتر مورد تارگیت حملات تروریستی و انفجاری  قرارگرفته‌است.

حال بهتر است، طالبان، وسعت نظر و تساهل سیاسی زمام‌دارانه‌ای که برای اعمادسازی مردم افغانستان و حتا دوام یک حاکمیت ضروری می‌باشد، به‌مثابه تمرین اساسی حکومت‌داری و مردم‌داری بپذیرد.

در شرایط حاضر که طالبان، بر تمام قلمرو افغانستان حاکمیت دارد، ضرور است، تا از روحیه دشمن‌پندارانه و جنگجویانه‌ای که زایده و حتا ضرورت میدان جنگ می‌باشد، به فصل و فاز تساهل و دیگرپذیری تطابق و تحول نموده، و اندیشه، قدرت دیگرپذیری و رویکرد شان را متناسب به‌ضرورت یک‌کشور آسیب‌دیده و رنج‌های عمیق مردم بزرگ و اما زجرکشیده افغانستان، وسعت بخشد؛ و طالبان، فرصت‌دارد، تا با رویکرد وسیع‌نگرانه، متساهل و مردم‌دوستانه، از یک‌طرف آرامش، اطمنان و وحدت ملی را تقوبه نماید، وز طرفی، با جلب رضایت و حمایت مردم، پایه حکومت شان را استحکام بیشتر بخشد.

جلب اعتماد و  رضایت مردم، بالا‌ترین چالشی است که هر حکومتی همیشه به‌آن روبه‌رو می‌باشد؛ و باتوجه به‌خاصیت و واقعیت‌های اجتماعی و رویدادهای تاریخی دهه‌های اخیر افغانستان، بالاترین چالش فراروی حکومت‌طالبان، ترمیم اعتماد و حفظ رضایت مردم افغانستان می‌باشد.

Back to top button