طالبان؛ دشمنی ایدئولوژیک با تجدد!
کمی بیشتر از یک سال از حاکمیت دوباره طالبان بر افغانستان میگذرد. در این یک سال گذشته افغانستان در تمام عرصهها دچار تحولات شگرف و ژرف شده و اثرات آن چنان فراگیر بوده که کل ارکان اجتماع را متاثر ساخته است، اما چیزی که اهمیت فوق العاده دارد و برای جامعه افغانستان به عنوان یک عضو کل بشریت به مثابه یک سیل بنیان بر انداز عمل کرده، سیر قهقرایی بوده که پیمودهایم.
نویسنده: طارق قاسمی
افغانستان در دوره جمهوریت با وجود فساد اداری و ضعف حکومت داری، تقریباً کشوری بود که در مسیر درست قرار داشت و با تمرین دموکراسی و قانونمداری و پابندی به اصول پذیرفته شده بینالمللی میرفت تا یک عضو مفید جامعه جهانی شود و بتواند در این طریق به خود کفایی برسد.
ولی حاکمیت گروه طالبان که از همان روز نخست با تمام مظاهر مدنیت نو و اشکال مردم سالاری و حقوق مدنی و سیستم و نظام مشکل بنیادی و اساسی داشت، اثر معکوس بر زندگی جمعی گذاشته و کشور را در مسیر تباهی قرار داد.
اگر کمی دقت کنیم، ارکان و پایههای یک کشور را نیروهای مسلح ملی، نظام اداری و حضور تمام ملت اعم از زن و مرد در ساختار قدرت میسازد. افغانستان در مرحله آزمایش این ارکان بود و فرصت میطلبید تا به پختگی برسد، اما طالبان همه را از بیخ و بن ویران کردند و زندگی در این کشور ضرب صفر شد.
اکنون نه قوای مسلح داریم، نه نظام اداری، نه زنان به عنوان نیم پیکر اجتماع در جامعه حضور دارند و نه عرصههای دیگر سر جای خود قرار دارد.
ولی پرسش این است که عامل اساسی مخالفت و دشمنی طالبان با این مظاهر چیست و چرا ارزشهای جدید و مدنی با تفکر طالبانی و ایدئولوژی این گروه تفاوت ماهوی دارد.
به نظر میرسد پاسخ این پرسش در این نهفته است که عامل و محور انسجام کتلهای به نام طالب چیست و این ایدئولوژی از کجا آب میخورد. منابع تغذیهاش کجاست و منهج فکریاش بر چه پایهای استوار گشته است.
هرچند محوریت قومی، وابستگی استخباراتی، اسلام سیاسی و غیره از سوی برخی برجسته میشود که البته نمیتوان منکر آن محورها به عنوان نقطه کانونی نظام فکری طالبان شد، اما آنچه که از آن غفلت صورت میگیرد، «اشعری» گری مذهب کلامی مدرسه دیوبند و به تبع آن طالبان است.
طالبان گروهی است که از نگاه فقهی حنفی مذهب میباشد، اما ای گروه از نگاه کلامی حنفی نیست و متمایل به اشعری گری است؛ چیزی که قرائت بسیار خشک و خشن طالبان را در مواجهه با مظاهر مدرن توضیح منطقی میدهد.
این مقال فرصت مناسب برای پرداختن به تفاوتهای ماهوی مذهب کلامی ماتریدی(حنفی) و اشعری نیست و به همین قدر بسنده میشود که تفاوت این دو مذهب کلامی آن قدر بنیادین است که که اشعریون ابوحنیفه را تردید کنند.
اشعریون نزدیک به اهل حدیث بودند که اخلاف شان در زمان حال همین سلفیها هستند، بنا بر این آرای مذهب کلامی اشعری خیلی خشک، تند و مبتنی بر برداشتهای صریح از کلام و سنت است.
حال با توجه به این که اساس فکری و کلامی مدرسه دیوبند نیز اشعریت بوده است، طالبان با چنین ایدئولوژی بزرگ شده و دروس دینی را فرا گرفتهاند که ماهیت خشک و خشن دارد و نمیتواند با دنیای جدید کنار بیاید.
روی این برهان است که طالبان با انتخابات، حضور زن در اجتماع، آموزش دختران، موسیقی، آزادیهای مدنی، نظام سیاسی و اداری و تنوع فرهنگی ناسازگار هستند و توقع سازگاری هم بسیار ساده لوحانه است.