11 سپتمبر و افغانستان؛ فرصتها، چالشها و حسرتها-2
یازدهم سپتمبر همواره در ذهن جهان باقی میماند، عمل تروریستی دردناکی که جان هزاران انسان بیگناه را گرفت و دهها هزار خانواده را در سوک عزیزان شان به ماتم نشاند. این عمل تروریستی و البته بسیار مذموم و نکوهیده سبب ایجاد صفحه جدیدی در تاریخ معاصر جهان نیز شد؛ همان طرح مبارزه گسترده و جهانی علیه تروریزم از سوی امریکا و سرانجام تحولی عظیم در افغانستان زیر سلطه طالبان و درگیر جنگ خانمانسوز داخلی شد.
نویسنده: طارق قاسمی
در بخش نخست این نوشتار به دو مسئله اساسی فرصتها و چالشها و همچنان عدم توانایی ما در استفاده از این فرصت عظیم به صورت بسیار کوتاه و خلاصه پرداختم؛ زیرا ابعاد این تحول تاریخی 20 ساله چنان گسترده و فراگیر است که شرح و جرح آن در این نوشتارها نمیگنجد و نیاز به یک تحقیق کامل از سوی یک لشکر مورخ و جامعه شناس و مختصص امور بینالملل دارد.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که حضور دو دههای امریکا و متحدانش در افغانستان، منهای دیدگاه طالبانی و چند کشور متخاصم و بسیار مدعی، فرصت بزرگی بود که در اختیار ما قرار گرفت، اثر گذاشت، تحول آفرید و جهان افغانستانی پیشا مدرن را یک سره از نو تعریف کرد. این تحول چنان در ابعاد مختلف و زوایای متفاوت گسترش یافت که فلان روستاییزادهای زا پامیر به وسیله ارتباطات جمعی، دهکده جهانی را لمس کرد و بهمان دخترک نیمروزی، از اعماق ریگستانها امروز در مخیلهاش پیلوت شدن را پرورش میدهد.
این تحول عظیم در شهرها و روستاهای ما گسترش یافت، جذب شد و به ثمر نشست؛ چنانچه ثمرهاش امروز در اعتراضات بانوان علیه استبداد طالبانی و قهر ملت افغانستان با پدیده طالب و افکارش، هیات زنده این تحول است.
اما تغییرات دو دهه پسین در اثر فساد ما و تخاصم برخی کشورهای منطقه و همسایه، اکنون سیر قهقرایی دارد و امید ما رنگ میبازد؛ زیرا نتوانستیم از آنچه به ما هدیه شد حفاظت کنیم. بپروریم و به نسلهای بعدی به میراث بگذاریم؛ چنانچه آن همه امید و تحول و فرصت، اینک به حسرت مبدل شده است.
در این نوشتار بیشتر به حسرتی که از ناکامی برجای ماند و پیامدهای حادثه دلخراش 11 سپتمبر، البته در پیوند به افغانستان میپردازم؛ چیزی که گویی سرنوشت ما نیز با آن گره خورده و چون عضو جامعه جهانی هستیم، سهمی از دردی که ملت امریکا تحمل کرد، به ما نیز میرسد.
حسرتی به بزرگی تاریخ!
اگر از دیدگاه و ادبیات طالبانی به قضیه نگاه کنیم، امریکا رفته و دنیا گل و گلزار است، اما کاش زندگی جمعی ما در کشوری عقب مانده و ورشکسته به همین سادگی میبود. کشوری که در بحران اقتصادی، بشری، امنیتی و اداری فرو رفته، حاکمیت مشروع ندارد، هویت رسمی ندارد، قوای مسلح مشروع ندارد، بانک داری مشروع ندارد و عضو خطرناک جامعه جهانی شناخته میشود؛ چرا؟ به خاطر این که نتوانستیم خود را بسازیم و در کنار ملل آبرومند دیگر بایستیم. ما در جامعه سازی، دولت سازی، ملت سازی، ارتش سازی، پولیس سازی، اقتصاد، فرهنگ و عرصههای حقوق بشر، حقوق زنان، آموزش، پرورش و مردم سالاری ناکام ماندیم و اکنون حسرت آن فرصتی را میخوریم که به رایگان در اختیار ما قرار گرفت و با سهلانگاری رهبران ما از دست رفت.
افغانستان کشوری است که چند سده به این طرف در چنگ استبدادهای متفاوت گیر مانده بود. از استبدادهای قرن نزدیم و عبدالرحمان خانی گرفته تا استبداد کمونستی و طالبانی. این دوره بیست ساله در واقع روشن ترین دوران، بهترین دوران و عالیترین فرصتی بود که ما تجربه کردیم، اما از دست رفت و دوباره در چنگ استبداد طالبانی فرو افتادیم. در این حسرت که به بزرگی تاریخ استبدادی ما است، هیچ کشور و هیچ نهاد جهانی جز خود ما مقصر نیستیم.
پیامدهای 11 سپتمبر:
حملات یازدهم سپتمر همان طور که بر جان اثر گذاشت، افغانستان نیز به عنوان کشوری که مبدا این حملات شناخته میشد، از اثرات و پیامدهای آن دور نماند. البته اثرات و پیامدهای یازدهم سپتمبر بر افغانستان سبب رهایی این کشور از چنگ القاعده شد؛ زیرا جنگ جهانی علیه تروریزم در میدان افغانستان صورت گرفت و بخواهی نخواهی این کشور در معرض پیامدهای آن قرار میگرفت. البته ممکن کسانی بیایند و بگویند که اکنون هم القاعده در افغانستان حضور دارد و چطور در این صورت شما استدلال میکنید که القاعده نابود شد. پاسخ این است که القاعده یا تفکر این چنینی ممکن هیچگاه نابود نشود، اما هستههای عملیاتی القاعده متلاشی شده و دیگر توانایی پیش از حملات 11 سپتمبر را ندارد که بخواهد جهان را تهدید کند.
در یک جمله بندی و تحلیل کلی میتوان مدعی شد که پیامد یازدهم سپتمبر افغانستان را کاملاً متحول کرد و این کشور دیگر سلطه استبداد طالبانی و تروریزم جهانی را هرچند اکنون دوباره زیر سلطه طالب قرار گرفته، نخواهد پذیرفت؛ زیرا ملت ما با حضور امریکاییها آزادی و دموکراسی و حاکمیت قانون را تجربه کرده و به عقب بر نخواهد گشت.