زندگی زیرسایه حکومت طالبان؛
درد دل یکدختر محروم از تحصیل!
نوشته از: سهیلا علیزاده
میخواهم از روزهای تلخ و تاریک بنویسم. میخواهم، توتههای دلم را بر روی کاغذ گذارم؛
اما قلم یاری نمیکند!
کلمات در ذهنم میرقصند و بغضی خفقانآور بیخ گلویم را گرفته است. دیگر، نه هدفی برای زندگی مانده است و نه انگیزهای برای نوشتن خواستها.
اما باید بنویسم!
اصلا مگر میشود ننوشت از این روزها؟
پس برایم قلمی بیاورید تا بنویسم و روایت کنم!
قلمی برایم بیاورید تا روایت کنم از نسلیکه سوختن آرزوهای سبزش را بهتماشا نشستهاست. قلمی بیاورید که جوهرش به دریایی وصل باشد چرا که میخواهم بنویسم از همان نسلی که با چشمان خود ناحقیها را با نام حق ،گرگصفتان را در پوست بره و معصومان و اهل قلم را به جرم تحصیل در کنج خانه میبیند.
قلمی بیاورید تا بنویسم این ظالمان بهنام دین و قرآن بههر جنایتی دست میزنند.
قلم را اهسته بیاورید چرا که این اطراف گرگ خویان پرسه زنان اهل قلم را بهجرم هر حرکت قلم، گردن میزنند، و به بند میکشند!
گفتند: سکوت علامترضایتاست! و این روزها سکوتهای طولانی و آزاردهندهای سرتاسر اطرافمان را فراگرفته است.
هرچه نگاه میکنم، سکوت است و شب و شبرنگی. سکوت و خفقان سنگینی بر زندگی سایه افکنده است. سکوت این روزها، علامت رضایت نیست. نمیدانم شاید سکوتهای طولانی، با خود کلمات فراوانی را حمل میکنند!
شاید حمل بار کلمات انقدر آزاردهنده است که سکوت را به هر آوایی ترجیح داده اند.
صدای سکوت طنینانداز است. هر لحظه، بانگ سکوت بلندتر و سایه شب تیرهتر میشود!
نمیدانم، چرا نمیدانمهای زندگیمان زیاد شده است؟!
“نمیدانم” کی خورشید از پشت تاریکیها طلوع میکند!
“نمیدانم” کی رنگین کمان آرزوهایمان پدیدار میشود!
“نمیدانم” کی نمیدانمهای زندگی از حالت مجهول به معلوم درمیآیند!
نمیدانم تا کی قرار است زندگی و خفت در زیر سلطه این طالبان ادامه پیداکند؟
سخت است، اینکه هم دختر باشی هم در خاورمیانه زندگی کنی هم در کشوری زیر سلطه گروه جاهل و ظالم بنام طالب!
این بود زندگی؟!
ما که بیشتر از نفسهای مان آزادی را خواستیم.
خسته زین همه رفتنها و نشدنها.
امّا هنوز همچنان دلبسته به فردا.
فردای که دیگر اثری ازین خونخواران و وحشیان نباشد. فردایکه صدای خنده این مردم خسته دوباره بلند میشود و در دل کوچهها و روستاهت شادی کنان میرقصند.
نمیدانم، آنروز هستم که برآوردهشدن تمامی اینآرزوها را به چشم ببینم و لبخند بهچهره خستهام بازگردد یا نه!
شاید آنروز نباشم، اما اگر تو بودی بلند بلند بخند!
تا روزی نگویند ذات اینخاک غمبار و مردم افغانستان از ذات غمگین است!
روزهای سیاه افغانستان