از صف طولانی پاسپورت، تا مهاجرت اجباری شهروندان از افغانستان

زولفا بهنیا

«از مشکلات مسافرت هر قدر بگويم، کم است. ولي جوانان حاضر استند هر نوع سختي و مشکلات را تحمل کنند. ولو به قيمت جان‌شان تمام شود، تا از افغانستان فرار کنند.» فهيم فرزام دانش‌جوي اداره و پاليسي دانشگاه کابل است. او بعد از سقوط کابل توسط طالبان، راه مهاجرت را در پيش مي‌گيرد و مي‌خواهد  رويا‌هاي تحقق‌نيافته‌اش را در جايي ديگري بيابد. او همانند صدها جوان ديگر ترک تحصيل کرده و اميدي به آينده بهتر توسط درس خواندن در افغانستان را مهال مي‌داند. از طرفي از مشقت‌هايي که در طول دوازده سال دوره دانش‌آموزي و آماده‌گي کانکور به خاطر آينده‌اش سخت تلاش کرده بود، در حالي‌که آهي سردي مي‌کشد، مي‌گويد: «دوره مکتب زياد درس مي‌خواندم. هميشه در درجه بودم يا اول يا دوم، بعدش به خاطر امتحان کانکور مه تا دو يا سه شب درس مي‌خواندم تا د رشته دلخواه خود کامياب شوم، که شدم. ولي چي شد!»

اين تنها فهيم نيست که بعد از سقوط کابل توسط طالبان کشورش را ترک کرده است، بلکه صدها تن ديگر از افغانستان فرار کرده‌اند. 15 اسد سال 1400 هجري شمسي با ورود طالبان، انبوهي از مردم به خاطر ترس و انتقام‌جويي طالبان به فرودگاه‌هاي شهر کابل هجوم بردند و تعداد زيادي از مردم بدون پاسپورت در اولين شب و روز سقوط کابل در عمليات تخليه شهروندان خارجي و همکاران محلي‌شان، توانستند افغانستان را ترک کنند. اين حادثه‌ها خالي از بحران نبود، تعدادي به خاطر آزادي از اسارت، خودشان را به‌ بال‌هاي هواپيما محکم کرده بود. اما اين آزادي با سقوط همراه شد. هم‌چنان حمله انتحاري که در 4 سنبله در فرودگاه بين‌المللي کابل رخ داد، که در نتيجه 90 کشته و 159 زخمي به همراه داشت. اما بحران مهاجرت اين‌جا متوقف نشد.

افزايش بي‌کاري، بحران اقتصادي، انتقام‌جويي طالبان مهاجرت گسترده‌ شهروندان را در پي داشت. تعدادي قانوني و تعدادي غيرقانوني با استفاده از راه قاچاق وارد کشورهاي همسايه افغانستان شدند. از طرفي کشورهاي همسايه افغانستان مرزهاي‌شان را به روي شهروندان افغانستان بستند. با اين وضعيت مردم چاره‌اي جز انتخاب راه قانوني و اخذ پاسپورت نداشتند.

اين در حالي بود که از همان ساعات نخست ورود نظاميان طالبان، فعاليت ادارات دولتي از جمله اداره پاسپورت و توزيع شناس‌نامه که زير مجمع وزارت داخله بود، مختل و صدور پاسپورت متوقف شد. در اين مدت مردم چاره‌اي جز صبر کردن نداشتند و تعداد زيادي هم غيرقانوني توانستند وارد کشورهاي همسايه شوند. تا اين‌که به تاريخ 15 اکتوبر و جابه‌جايي کامل نيروهاي طالبان روند توزيع پاسپورت در کابل از سر گرفته شد. اما اين روند براي عموم نبود، بلکه از سويي مسوولان پاسپورت اعلام شد که اين روند فقط براي کساني است که مشکل جدي مثل مريضي‌که در داخل کشور قابل درمان نيست و يا کساني که ويزه دارند، مي‌باشد. با اين حال اداره پاسپورت در اين مدت چندين بار در کابل و ولايات باز و بسته شد، و توجيه‌هاي گوناگوني از سوي مسوولان اداره پاسپورت براي مردم داده مي‌شد. اين در حالي بود که بسياري از متقاضيان پاسپورت از عدم مديريت طالبان براي روند توزيع در کابل و ولايات انتقاد کرده و گفته بودند: کارمندان اين رياست توان رسيده‌گي به طي مراحل تمام اسنادشان را ندارند.

اما در بين اين همه تغييرات، نابساماني‌ها و توقف کار و کسب اکثريت شهروندان در کابل و ولايات، کار دلالان (کميشن‌کاران) پاسپورت رونق قابل توجهي گرفته بود و ارزش پاسپورت به گفته شهروندان در اين زمان به طلا رسيد. پيش از اين يک پاسپورت با تمامي مصارف 5500 هزار افغاني تمام مي‌شد. ولي حالا دلالان از مردم براي يک پاسپورت 20 تا 30 هزار افغاني اخذ مي‌کنند. طوري که فقط احکام و تعرفه بانک را براي متقاضيان مي‌گيرند، متباقي کارها به دوش خود متقاضي است. تعدادي از مردم که وضعيت اقتصادي نسبتا خوبي دارند، حاضراند چنين مبلغي را بپردازند، تا از افغانستان بيرون شوند. آصفه احمدي يکي از کساني است که براي خانواده‌اش از راهي ديگر موفق به اخذ پاسپورت نشده بود. او مي‌گويد: «ما به کميشن‌کار براي هر نفر 18 هزار افغاني داده‌ايم، اما تا هنوز از پاسپورت خبري نيست».

پس از گذشت مدتي در 16 حمل، طبق اعلام رياست عمومي‌ پاسپورت قرار بود روز سه‌شنبه 16 حمل، ثبت نام آنلاين پاسپورت و توزيع آن در تمام ولايت‌ها آغاز شود. طبق اين اعلاميه روزانه تا 2000 درخواستي پذيرفته مي‌شد. با اين اعلام، حال و هواي کابل يک بار ديگر تغيير کرده است، همه صداها از پاسپورت است و همه دست‌ها از دوسيه‌هايي که چند ورقي در آن است. تنها جايي که بيروبار است مطبعه‌هاي شهر کابل است. جايي که در‌ درب ورودي آن در  ورقي نوشته است (ثبت نام آنلاين پاسپورت). در داخل مطبعه‌ها، ليست‌هاي طولاني با اسامي کساني است که قبلا نوبت براي ثبت نام گرفته بودند. اما تعدادي خودشان براي ثبت نام‌شان آمده بودند. به نظر مي‌رسد همه فکر رخت بستن از آشيانه‌شان را دارند. آن‌هايي که هنوز در داخل افغانستان هستند قصد مهاجرت دارند، ولي کساني که رفتند به حسرت بازگشت هستند. فهيم از اين که از زادگاهش دور شده، سخت دلگير است و از خاطرات کابل ياد مي‌کند، که با دوست‌هايش خاطرات شيريني ساخته بود. او از اين‌که مشکلات اقتصادي و آيند ‌مبهم تحصيلي‌اش در حکومت طالبان او را مجبور به ترک وطن کرده، مي‌گويد:«درسته فعلا جان ما در امان است، اما حقير استيم. در ملک بيگانه غريب استيم، ولو که از لحاظ امکانات جاي خوب باشه و آينده ما تضمين. اما هيچ جايي کشور خود آدم نمي‌شه.» او در آرزوي اين است که روزي افغانستان آرام شود، روزنه‌اي براي زنده‌گي پيدا شود، روزهاي خوب برگردد، تا خودش و همين‌طور هم‌وطنان آواره‌اش به ديار خودشان برگردند.

از طرفي فهيمه افشار که چندي مي‌شود به کشور پاکستان مهاجر شده از دشواري‌هايي که در اين مدت متحمل شده مي‌گويد: «يکي از بدترين خاطرات و ترسناک‌ترين خاطره زندگي‌ام، گير ماندن ما يک شب و روز در مرز پاکستان است. هيچ‌گاه فراموش ‌نمي‌کنم که چندين بار مه و چند خانم ديگر مي‌خواستيم از مرز عبور کنيم، ولي طالبان وحشيانه سر ما شليک مي‌کردند.» او از رفتار طالبان که همانند حيوان با مردم برخورد مي‌کردند سخت شاکي است و مي‌گويد: « باورم نمي‌شد، يک انسان با انسان ديگر اي قسم رفتار وحشيانه داشته باشه.» اگر شرايط سخت‌گيرانه طالبان حق انتخاب، کار و تحصيلش را نمي‌گرفت او هرگز حاضر به ترک ديارش نمي‌شد. او نيز چندين بار با حسرت مي‌گويد: «هيچ جايي وطن خود ما نمي‌شه».

اين در حالي است که فهرست مهاجرت به دليل بحران اقتصادي، شرايط سخت‌گيرانه طالبان، عدم رعايت حقوق بشري و آينده مبهم کاري و تحصيلي جوانان هر روز اين فهرست را طولاني‌تر مي‌کنند.

Back to top button