آزادی از دیدگاه اندیش‌مندان و متفکران مدرن

نویسنده: حسن رسولی؛ دانش‌جویی دانش‌کده‌ای ارتباطات و ژورنالیزم دانش‌گاه کابل

چکیدهآزادی واژه شیرین و دوست‌داشتنی است که بُعدهای مختلف دارد. از نظر فلسفی آزادی به معنی اختیار در برابر جبر است. از نظر سیاسی آزادی به مفهوم امکانات فرد از لحاظ حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی در برابر قدرت و جامعه است. از لحاظ حقوقی نیز آزادی جزو حقوق اساسی فرد محسوب می‌شود. از لحاظ اخلاقی آزادی به معنی رهایی از قیدوبندهای زندگی و هوا و هوس است. از آزادی تعبیرها و برداشت‌های مختلف صورت گرفته است. دورکین آزادی را بر مبنای کرامت و عدالت تحلیل می‌کند. استوارت میل آزادی را بر اصل فایده بررسی کرده است. هابز نیز می‌گوید آزادی فرد در وضعیت طبیعی، یک حق طبیعی است. برلین آزادی را به آزادی منفی و مثبت تقسیم‌بندی کرده. مطهری نیز آزادی را به آزادی معنوی و آزادی اجتماعی بخش‌بندی کرده است. از نقطه نظر رالز آزادی وابسته عدالت است. او آزادی را اصل نخست عدالت می‌داند و در نهایت مارکس و مارکسیست آزادی را رهایی از نیازهای اولیه می‌داند. از نظر مارکس بدون رهایی از نیازهای اولیه آزادی معنا و مفهومی ندارد.

کلید واژه‌ها: آزادی، حد و حدود آزادی و مبنای آزادی.
طرح مسئله
آزادی گُم‌شده‌‌‌ای‌ست که بشر هم‌واره در تکاپوی آن‌بوده است. آزادی عمری به بلندای تفکر بشر دارد. از آن زمانی که بشر با عنوان موجودی دارای تفکر، اندیشه‌ و خرد، به تفکر پرداخته است آزادی یکی از موضوع‌های مهم آن بوده است. هیچ مکتب، دین، آیین و نحله‌ای فکری وجود ندارد که در خصوص این ارزش اجتماعی، موضع‌گیری نکرده باشد. فیلسوفان، اندیش‌مندان و متفکران همگی دغدغه‌ای آزادی داشته اند. هرکجا که تفکر و تعقل بوده، آزادی چاشنی آن بوده است. آزادی یکی از با ارزش‌ترین، پردامنه‌ترین، مهم‌ترین، پرآوازه‌ترین و در عین حال جنجالی‌ترین بحث‌های تاریخ بشر است. اتفاق‌های بزرگ و تحول‌آفرینی تاریخ بشری، ریشه در جریان‌های آزادی‌خواهی دارد. جریان‌های آزادی‌خواهی متأثر از اندیشه و تفکر متفکران و اندیش‌مندانی‌ست که از آزادی تعبیر‌ها و تعریف‌های مختلف ارائه کرده است. در واقع مکتب‌ها، جریان‌ها و نحله‌های مختلف‌ فکری، سیاسی و اجتماعی، محصول و برآیندی از برداشت‌های مختلف و متفاوت از آزادی است. در کنار متفکران، نهضت‌های آزادی‌خواهی نیز نقش بارز در مفهوم بخشی و نهادینه شدن آزادی داشته است. امروز از آزادی به عنوان یکی از حقوق اساسی هر فرد یاد می‌کند.
در تحقیق حاضر محقیق می‌کوشد تا اندک روشنی در مورد آزادی چه است؟ آزادی چه بستر تاریخی را پیموده است؟ مبنای آزادی چه است؟ و آیا آزادی حد و حدود دارد؟ اگر بلی چه حد‌و‌حدودی؟ بندازد.
آزادی چه است؟
اندیش‌مندان تلاش‌های فکری زیادی نموده تا یک‌ مفهوم واحد از آزادی ارائه کند. اما بنابر مبناهای فکری متفاوتی که وجود دارد، این هدف محقق نشده است ولی همگی به این اتفاق نظر دارند که آزادی سه مؤلفه اساسی دارد.
۱) فاعل: آزادی چه کسی؟ ۲) مانع: آزادی از چه چیزی و یا چه کسی؟ ۳) هدف: آزادی برای چه هدفی؟
مک کالوم این عنصرها را طوری دیگری بیان می‌کند: (X is free from Y to do or be Z) در این تعریف از آزادی، منظور کالوم از X همان فاعل، Y مانع و Z هدف است.
از تعریف فوق برداشت دیگری نیز می‌توان کرد. آیزایا برلین دانش‌مند غربی آزادی را دو گونه تقسیم‌بندی کرده است. یکی آزادی منفی و دیگری آزادی مثبت. تقسیم‌بندی برلین را می‌توان در عنصرهای تعریف کالوم پیدا کرد. تأکید بر هر کدام از مؤلفه‌های آزادی که کالوم ارائه کرده است، مفهوم متفاوتی از آزادی را بیان می‌کند. تاکید بر مولفه Y (مانع) باعث شکل گیری آزادی منفی و تاکید بر مؤلفه Z (هدف) باعث شکل گیری آزادی مثبت می‌شود. این همان آزادی دوگانه‌ای می‌باشد که منظور برلین است. (آزادی منفی و مثبت)

آزادی منفی چیست؟
برلین می‌گوید آزادی منفی در پاسخ به این پرسش مطرح می‌شود که کجاست آن محدود و قلمرو که گروه ها و افراد آزادی داشته باشد هرآن‌چه می‌خواهد انجام بدهد؟ و یا انسان تا کجا آزاد است که دیگری در کار او دخالت نداشته باشد؟
در پاسخ به این پرسش‌ها مفهوم آزادی منفی بوجود می‌آید که ضمانت‌های ذیل را دارا می‌باشد.
۱) جوهر اساسی این نوع از آزادی، آزادی فرد از بند و زندان و برده‌گی است.
۲) از فرد در برابر دولت و جامعه دفاع می‌کند.
۳) به فرد این امکان را می‌دهد که خودش باشد و هرآن‌چه می‌خواهد انجام بدهد نه چیزی که دیگران توقع دارد باشد و یا انجام بدهد.
این نوع از آزادی فردگرایانه است. فرد دال مرکزی گفتمان این نوع از آزادی است. هرآن‌چه اهمیت دارد آزادی فردی‌ست. روح جمعی، وجدان جمعی و شعور جمعی را با روح فردی، وجدان فردی و شعور فردی تمثیل می‌کند. اصالت به فرد قائل می‌شود نه جمع.

آزادی مثبت چیست؟
برلین می‌گوید آزادی مثبت در پاسخ به این پرسش مطرح می‌شود که منشاء نظارت یا کنترول که می‌تواند کسی را وادار سازد که به‌طرز خاص فکر و عمل کند، چیست و کجاست؟ و یا چه کسی بر من حکومت می‌کند؟
در پاسخ به این پرسش مفهوم آزادی مثبت به وجود می‌آید. در این نوع از آزادی فرد احساس می‌کند که من مالک و ارباب سرنوشت خودم هستم. دولت و جامعه باید محصول اراده و عمل‌های من باشد نه غیر آن. در نتیجه این طرز تفکر، مشارکت سیاسی و نظریه‌ای دموکراسی به وجود آمد. خواست و اراده‌ای افراد جامعه، محور و موتور اصلی حرکت دهنده قدرت‌های سیاسی شد. نظام‌های دموکراتیک و لیبرال ساخته و پرداخته این طرز بینش و تفکر از آزادی است.
مؤلفه‌های سه گانه آزادی: همان‌طور که گفتیم آزادی سه مؤلفه اساسی دارد. لازم است نگاهی مختصر به هرکدام از این مؤلفه‌ها داشته باشیم.
۱) فاعل (X) : آزادی چه کسی؟
هر موجود زنده چه از نوع گیاه باشد، چه از نوع حیوان باشد و چه انسان باشد، نیازمند تکامل است. نیازمند حیات است. نیازمند رشد است. این خاصیت زنده جان هاست. متوقف نمی‌شود‌. این نیازمندی در محوریت آزادی برطرف می‌شود. یعنی هر موجود زنده نیازمند آزادی است. گیاه‌ها آزادی خاصی متناسب به ساختمان شان نیاز دارد. حیوان‌ها نیز به یک نوع دیگری از آزادی نیازمند است و انسان‌ها نیز به آزادی‌های دیگری ماورای آزادی گیاه و حیوان نیاز دارد‌. در این‌ تحقیق محور بحث‌ انسان است. آزادی انسان (فرد) و رابطه انسان (فرد) با جامعه و دولت‌ و بر عکس رابطه دولت و جامعه با فرد و نیز رابطه فرد با فرد دیگر را به بررسی می‌گیرد. پس منظور از مؤلفه X انسان (فرد) است.

۲) مانع (Y): آزادی از چه چیزی و یا چه کسی؟
تمام زنده جان ها نیازمند آزادی است و نباید مانع در برابر شان ایجاد شود. گیاه‌ها و حیوان‌ها متناسب با وضعیت شان، باید آزاد باشد. ابحث ما آزادی انسان است. انسان باید از چه چیزی و یا چه کسی آزاد باشد؟ در ساده‌ترین روش می‌شود آزادی انسان را از قید دیگران و از قید خود (خودی انسان) بررسی کرد.
الف: آزادی انسان از قید خود: انسان یک موجود مرکب و دارای قوه‌ها غریزه‌های گوناگون می‌باشد. در وجود انسان هزاران قوه نیرومند وجود دارد. انسان قوه‌های حیوانی همانند حرص، غضب، کینه، نفرت، شهوت، جاه‌طلبی و فزون طلبی و در مقابل این‌ها قوه‌های عقل، تفکر، فطرت و وجدان اخلاقی دارد که قوه‌های حیوانی انسان را کنترول می‌کند. سقراط می‌گوید “آزادی یعنی این‌که فرد از بردگی امیال حیوانی خویش که از نظر عقل سزاوار سرزنش است، رهایی یابد.” و یا مطهری در مورد آزادی می‌گوید “انسان به اندازه‌ای انسان است که اسیر نباشد.” یعنی میزان انسانیت انسان به اندازه آزادی وی است. منظور از اسیر این‌جا رهایی از اسارت شهوت است. رهایی از اسارت خشم و کینه و نفرت است. رهایی از حرص و جاه طلبی است. رهایی از نفس اماره است. انسان آزاد انسانی‌ست که روح‌اش آزاد باشد. برده مال و ثروت نباشد. بنده نفس نباشد‌. این نوع از تفکر محصول مکتب‌های الهی است. در مکتب‌های الهی توجه ویژه‌ای به بُعد معنوی انسان شده است تا جایی که مطهری دانش‌مند مطرح اسلامی آزادی را به آزادی معنوی و آزادی اجتماعی تقسیم‌بندی کرده است. منظور وی از آزادی معنوی رهایی از سارت نفس و خشم و جاه طلبی است. از نظر وی تنها راه برای برآورده کردن نیاز آزادی معنوی؛ نبوت، انبیاء، دین و ایمان به کتاب‌های آسمانی است.
در یک دید دیگر، از خود دو مفهوم می‌توان گرفت.
۱) خود غالب: از این نوع از خود تحت عنوان عقل و یا طبیعت برتر نیز یاد می‌کند. در این نوع از خود، انسان بالای قوه‌های حیوانی خویش حاکم است. نفس خود را مدیریت می‌کند و از هوا و هوس آزاد است.
۲) خود مغلوب: در این نوع از خود، انسان اسیر است. اسیر هوا و هوس و شهوت و غضب.
اما هواداران هیگل مفهوم خود را بزرگ‌تر از فرد می‌دانند. آن‌ها باورمند است که کُل با خود حقیقی انسان یکی‌ست. تنها از طریق تمثیل اراده جمع می‌شود از اسارت هوا و هوس نجات یافت و آزاد بود. خود چیزی‌ست که در یک مفهوم کل اجتماعی مانند ملت، مذهب، نژاد، کشور و مانند این‌ها محقق می‌شود. لذا چون دولت مظهر اراده جمع است پس برای رسیدن به آزادی واقعی خود، باید اراده جمعی را بر خویش حاکم ساخت.
ب: آزادی انسان از قید دیگران (دولت‌ها و جامعه‌ها): دانش‌مندان بیشترین تمرکز را بالای رهایی فرد از قید دولت‌ها و جامعه‌ها کرده است. بیشترین اتفاق‌ها در محوریت آزادی فرد از قید دولت‌ها و جامعه‌ها به‌وقوع پیوسته است. نهضت‌های بزرگ در تاریخ بشر محصول سلب آزادی فردی توسط افراد جاه‌طلب و قدرت‌طلب و حکومت‌های توتالیتر است‌. زاویه دید متفکران در خصوص آزادی فردی و رابطه آن با دولت و جامعه و برعکس آن‌ها، باعث به‌وجود آمدن نظام‌های متخلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شده است. در واقع هر نظام سیاسی موجود محصول نوع بینش خاص از آزادی است. دید لیبرالیستی به آزادی، نظام لیبرالیستی را به‌جود آورده است. دید سوسیالیستی به آزادی، نظام سوسیالیستی را شکل داده است. دید الهی و فراطبیعی به مفهوم آزادی، محصول مکتب‌های الهی است. و همین طور هر نظام محصول بینش خاصی از آزادی است.
با گذشت از این مقدمه چینی‌ها اکنون می‌خوانم به چند تعریف از آزادی اشاره داشته باشم
یک تعریف کلی و عام از آزادی که تقریبا همگی بر آن اتقاف نظر دارد این است که “آزادی فرد یا افرادی از قید فرد یا افرادی دیگر برای انجام دادن کار و رفتار خاص.” این تعریف همان توزیح مک کالوم است
(X is free from Y to do or be Z).
از نگاه هابز آزادی به ” معنای فقدان موانع خارجی است، و این موانع اغلب بخشی از قدرت آدمی را در انجام خواسته‌های خود سلب می‌کنند و لیکن نمی‌توانند وی را از کابرد مابقی قدرتش به حکم داوری و عقل خویش بازدارد.” ایمانوئل کانت از آزادی تحت عنوان “خود مختاری” یاد می‌کند که “فرد فقط مطابق اراده و خواست خود که تحت فرمان عقل عملی محض وی باشد، عمل کند. چنین شخصیتی آزاد است و این آزادی مقتضای انسانیت است. انسان خود مختاری که فقط مطابق عقل عملی محض خود عمل می‌کند و تابع هیچ مرجعی دیگر نیست.” مطابق این تعریف، فرد با محوریت عقل عملی خویش، رها از هرگونه مرجع دیگر، آزاد است فکر و عمل کند. اما از نگاه جان لاک آزادی “چیزی‌ست که انسان در وضع طبیعی از آن برخوردار است و تابع هیج قدرت و الزام سیاسی اعم از حکومت و جامعه نیست. پس تابع هیچ محدودیتی، جز قانون‌های طبیعی که عقل به آن حکم می‌کند نیست و نمی‌توان انسان را بدون رضایت‌اش از این آزادی محروم کرد و تابع قدرت سیاسی دیگری ساخت. یگانه راهی که شخص می‌تواند خود را از آزادی طبیعی محروم کند، این‌ست که از رهگذر موافقت با دیگران خود را تابع محدودیت‌های جامعه سیاسی کند. این تعهد متقابل، آن‌‌ها را از آزادی طبیعی محروم نمی‌کند جز این‌که متعهد می‌شوند آزادی و ملکیت یک‌دیگر را محترم شمرده و به یک‌دیگر ضرر نزنند و در صلح زندگی کنند؛ و در عین حال آزاد و و مستقل از یک‌دیگر باشند و حکومتی را که بر آن‌هل حکم‌روایی می‌کند، خودشان به رضایت خویش به‌وجود آورند.”
اما آن‌گونه که امروز در دنیای سیاست و حقوق آزادی مطرح بحث است، شاید دقیق‌ترین تعریف استوارت میل در مورد آزادی باشد. ایشان گفت آزادی عبارت است از این‌که؛
نخست: هرفرد از آزادی وجدان برخودار باشد. یعنی خرد و احساس خود را آزادنه بکار ببرد و به هرچیزی که در نتیجه اعمال فکر خود باور پیدا کرد، یا دچار شک و تردید شد، و یا در نتیجه قوای احساسی خویش، صاحب یک سلسله خوشایندها و بدآیندها گردید، بتواند آن‌ها را از خود دانسته و در آگاهی خود حفظ کند.
دوم: هر فرد آزاد است تمام آن‌چه را که در مقام وجدان اعم‌ از باور، شک، خوشانید و برآیند به آن رسیده است، بتواند بیان و اظهار کند.
سوم: هر فرد بتواند مطابق اندیشه و احساس خود عمل کند.
چهارم: هر فرد بتواند در محور اندیشه و احساس خود، با دیگران متحد شود.
این نوع از آزادی که استوارت میل به آن اشاره دارد، آزادی منفی به مفهوم آزادی از دولت و جامعه نامیده می‌شود. در واقع استوارت میل آزادی را بر اصل فایده تحلیل می‌کند. میل باورمند است که آزادی باعث خیر کثیر می‌شود. در نتیجه آزادی به مفهوم خیر کثیر؛ فرد از قدرت عقلانی، اراده و قوت تصمیم‌گیری و انتخاب برخودار می‌شود. این باعث می‌شود که فرد به شناخت حقیقت نائل شود و در نهایت شناخت حقیقت باعث تحول و سرزندگی در جامعه می‌شود.
برعلاوه این تعریف‌ها می‌توان از تلاش‌های فکری مارکس و مارکسیسم نیز یاد کرد. در نتیجه تلاش مارکس یک نوع دیگری از آزادی نیز شناسایی شد که آزادی از نیازهای اولیه است. آزادی از نیازهای اولیه فرد را قادر می‌سازد بر سرنوشت خود حاکم باشد. در ساختار اجتماعی که بهره‌کشی وجود دارد و فرد اسیر نیازهای اولیه خود است، آزادی از دولت و جامعه و حقوق سیاسی ناشی از آن هیچ دردی را دوا نمی‌کند و نمی‌توان هم‌چون فرد را آزاد گفت زیرا نمی‌تواند از آزادی حقوقی و سیاسی خود استفاده کند. پس باید ساختار جامعه تعییر کند تا فرد به آزادی برسد. این نوع از آزادی در دنیایی حقوق و سیاست به معنایی آزادی مثبت بیان شده است.

آزادی چه بستر تاریخی را پیموده است؟
آزادی از قدیمی‌ترین مفاهم در رشته تفکرات بشر می‌باشد. این واژه در در شرق و غرب مورد توجه اندیشمندان، فیلسوفان و متفکران زیادی بوده است. در این نوشتار می‌خواهم دید اجمالی در حوزه شرق و غرب داشته باشم.
آزادی در حوزه نظریه‌پردازان و متفکران غربی:
غربی‌ها بیشترین توجه را در حوزه‌ای فلسفه سیاسی نموده است. پرسش اساسی و عمده غربی‌ها در خصوص رابطه فرد با جامعه یا رابطه فرد با دولت بوده است. قبل از توماس هابز مفاهیم محوری فلسفه سیاسی غرب فضیلت و عدالت و رابطه آن‌ها با مفهوم هم‌دیگر، یعنی قدرت بوده است. اما بعد از هابز مفهوم محوری فلسفه سیاسی از فضیلت به آزادی منتقل شد و تا امروز این روال ادامه دارد. مهم‌ترین نظریه را جان استوارت میل در غرب بیان نموده است. استوارت میل با تاکید بر آزادی فردی، موج اول مدرنیته را شکل می‌دهد. اما آن‌ زمان فلسفه سیاسی غرب در تلاش یافتن پاسخی در مورد رابطه فرد با جامعه یا رابطه فرد با دولت بود. این باعث شد آزادی فرد در مقابل آزادی دولت و جامعه حفظ نشود. آن زمان بود که در غرب حکومت‌های توتالیتر به‌جود آن. این موج دوم مدرنیته بود. موج سوم مدرنیته با محوریت آزادی با نیچه آغاز می‌شود. با روی‌کار آمدن جریان فکری پست‌مدرنیسم، مفهوم محوری فلسفه سیاسی غرب از آزادی به “سوژه مرگ” تبدیل شد. از نظر نیچه و هم‌فکران او (هیدگر، فوگو و لیوتار) در تمدن غربی فرد هویت، آزادی و استقلال خود را از دست داده است و مقهور دولت و جامعه شده است. از این دست نظرها و دیدگاه‌ها وجود دارد. در مفهوم آزادی چه است به سلسله نظریات غربی‌ها اشاراتی داشتم.
آزادی در حوزه نظریه‌پردازان و متفکران شرقی:
در مشرق زمین نیز واژه آزادی محور گفتمان‌های اندیشمندان و متفکران بوده است. فرانس روزنتال ” قدیمی‌ترین تعریف آزادی در خاور نزدیک در یک اثر سریانی که به شخصی به‌نام میشل یا بازوذ نسبت داده شده، در حدود سال هشت‌صد میلادی تالیف شده است.” در این دوران دانشمندان مذهبی به آزادی به عنوان یکی از مسائل اخلاقی انسانی توجه کرده است. آفریم بزرگ ” آزادی هدیه‌ای از جانب خداوند است که به عنوان بزرگ‌ترین موهبت موعود به حًرت آدم اعطا شده است.”
در حوزه متفکران اسلامی نیز برای اولین بار بحث آزادی در قالی دو اصطلاح اختیار و اراده توسط معتزله مطرح شد. گروه معتزله در مقابل گروه اشاعره با تاکید بر عقل‌گرایی و اختبار به استقلالیت انسان باور داشتند. در فلسفه سیاسی اسلامی آزادی بیشتر وجه فلسفی و کلامی داشت اما در دوران معاصر بیشتر وجه سیاسی به‌خود گرفته است. مطهری نیز از اندیشمندان اسلامی است که نظریات و گفته‌های جالب در حوزه آزادی دارد. یاداشت‌های شریعتی را نیز نمی‌توان نادیده گرفت.
مبنای آزادی چیست؟
این‌که چرا فرد از آزادی برخوردار باشد؟ جواب‌های در این خصوص را می‌توان طوری ذیل برشمرد:
۱) کانت خود مختاری فرد را حالتی می‌داند که فرد فقط تابع حکم عقل عملی خویش می‌باشد. از منظر این دیدگاه، آزادی فرد برمبنای عقل عملی فرد است نه چیزی دیگر.
۲) جان استوارت میل آزادی را بر مبنای فایده تحلیل می‌کند. وی می‌گوید آزادی باعث خیر کثیر می‌شود و در نتیجه خیر کثیر؛ فرد از قوت عقلانی و قوه تصمیم‌گیری برخودار می‌شود. این قوت‌ها باعث شناخت حقیقت می‌شود و در نهایت شناخت حقیقت، باعث تحول در جامعه می‌شود.
۳) دورکین آزادی را بر مبنای کرامت و عدالت تحلیل می‌کند. وی می‌گوید که کرامت ایجاب می‌کند فرد استقلالیت داشته باشد.
۴) هابز آزادی فرد را در وضعیت طبیعی، یک حق طبیعی می‌داند. وی می‌گوید فرد آزادی مطلق دارد. هیچ قانونی نمی‌تواند فرد را محدود کند زیرا قانون ناشی از قرارداد اجتماعی است. لذا قراردادهای اجتماعی نباید باعث محدودیت در برابر حق طبیعی فرد شود.
۵) جان‌لاک آزادی را جزو ناشی از حقوق طبیعی می‌داند. وی می‌گوید قانون‌های طبیعی عبارت از قانون‌های اخلاقی است که در عقل انسان وجود دارد. پس قانون‌های اخلاقی حکم‌های الهی هستند.
لاک حقوق را از دو زاویه بررسی می‌کند.
۱) حقوق وصفی: عبارت از حقوقی است که حکومت‌ها وضع می‌کند.
۲) حقوق ناشی از اخلاق: عبارت از قانون طبیعی است که توسط عقل کشف می‌شود.
لاک هم به نحوی مبنای آزادی را عقل می‌داند.
۶) متفکران اسلامی نظیر مطهری آزادی را برمبنای وحی الهی می‌داند. برخلاف سایر متفکران که آزادی را بر مبنای مسائل دنیوی و طبیعی می‌داند، مطهری معتقد است که آزادی مبنای فراطبیعی دارد.
با در نظر داشت تفاوت‌های فکری و عقیدتی متفکران حوزه‌ای آزادی؛ در یک دید اجمالی می‌توان گفت که نظریه‌های اندیش‌مندان در خصوص مبنای آزادی، واحد نیست و تا هنوز به یک دید واحد در مورد مبنای آزادی نرسیده‌ایم.
حد و حدود آزادی کدام‌ها اند؟
حد و حدود آزادی ما چه اندازه است؟ دامنه اختیار دولت‌ و جامعه چه اندازه است؟ در پاسخ به این پرسش‌ها چهار نظریه عمده وجود دارد که محمدامین احمدی طوری ذیل اروده است؛
۱) نظریه دفع ضرر از دیگران: جان استوارت میل معتقد است که آزادی را تنها و تنها به منظور دفع ضرر از دیگران می‌توان محدود کرد. منظور از ضرر، ضرر جسمی، مالی و حقوقی است. اما بر مبنای ضرر یه خود و اخلاقیات جامعه، نمی‌توان آزادی فرد را محدود کرد. اخلاق حاکم بر رفتار فرد، امری‌ست خصوصی و هرکس می‌توانا تعریف خود را از خوب و بد بودن زندگی داشته باشد. پس نباید سبک خاص از زندگی را بر دیگران تحمیل کرد. در این‌جا عدم جرم‌انگاری در خصوص ضرر به خود و یا ضرر به دیگران، مباحثه‌ای زیاد و سنگینی را میان اندیشمندان باز کرده است.
۲) هارت هرگونه ضرر چه به خود و چه به دیگران را مبنای جرم‌انگاری و محدودیت آزادی می‌داند. پس از دیدگاه هارت اگر آزادی باعث هرنوع ضرر چه به خود و چه به دیگران شود، باید محدود شود.
۳) اجرای اخلاقیات: پاتریک دیولین می‌گوید برای حفظ جامعه، اجرای اخلاقیات جامعه لازم و ضروری می‌باشد. جامعه حق دارد از اخلاقیات خود دفاع کند.
اما در مقابل هارت دو نقد مهم به دیدگاه پاتریک دارد‌. اول این‌که جامعه‌ی که بر مبنای ستم و سلب آزادی ساخته شده باشد، ارزش حفظ کردن را ندارد‌. دوم این‌که هیچ‌ وقت هسته اخلاقی جامعه در نتیجه آزادی ازبین نمی‌رود. در نتیجه این نقدها، نظریه پاتریک از صحنه قانون گذاری و جرم‌انگاری رخت‌ بربست.
۴) برمبنای عدالت: رالز و دورکین آزادی را ذاتا محدود و مقید به عدالت می‌داند. تئوری عدالت رالز بیان‌گر این ادعا است.
فرجام
در فرجامین نکته، می‌توان گفت که نهادینه شدن آزادی به معنایی واحد و مورد قبول همگان امکان‌پذیر نیست. با عبور از متن تاریخ تا به امروز از آزادی سلسله برداشت‌ها و تعریف‌های گوناگون شده است. هرکدام امروز یک نحله و جریان فکری، سیاسی و اجتماعی است. گفتمان آزادی متأثر از عامل‌های چندگانه است. رسیدن به برداشت واحد و مورد پسند همگان از آزادی کاری‌ست که حتالمقدور ناممکن به نظر می‌رسد. هرزگاهی آزادی خود حصاری برای آزادی می‌شود. افراد و گروه‌های هستند که با شعار آزادی همه منبع‌ها و مزایت‌ها را به چنگ خود گرفته اند. از این رو می‌توان گفت که آزادی نیز مفهوم نسبی است. تا به امروز بیشترین تمرکز روی آزادی اجتماعی شده است. آزادی که رابطه فرد با دولت و رابطه فرد با جامعه را محور بحث قرار داده است‌. اما در خصوص آزادی از خود یا به تعبیر مطهری آزادی معنوی کم‌تر متفکران توجه نموده است. بدون آزادی معنوی نمی‌توان به آزادی اجتماعی دست پیدا کرد. این دو لازمه یک‌دیگر اند. و در نهایت چند جمله از شریعتی در مورد آزادی نقل می‌کنم. ای آزادی! چه زندان‌ها برایت کشیده‌ام! و چه زندان‌ها خواهم کشید، چه شکنجه‌ها تحمل کرده‌ام، و چه شکنجه‌ها تحمل خواهم کرد. اما خود را به استبداد نخواهم فروخت. من پرورده‌ی آزادی‌ام. ای آزادی! با من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو! هر لحظه کجایی، چه می‌کنی؟ تا بدانم، آن لحظه، کجا باشم، چه کنم.
(داکتر علی شریعتی)
منابع و مآخذ

۱) بیات، عبدالرسول مشکات، (فرهنگ واژه‌ها)، چاپ ششم، تهران، ایران.
۲) مطهری، مرتضی، (آزادی معنوی)، قم، تهران.
۳) احمدی، محمدامین، (پاییز ۱۴۰۰)، (آزادی از منظر فلسفه جدید و تفکر مدرن)، واشنگتن دی‌سی.
۴) احمدی، محمدامین، (مقدمه‌ی بر اندر باب آزادی و سودگروی)، کتاب سینا، فصل‌نامه علمی_پژوهشی دانشگاه ابن‌سینا، شماره پنجم.
۵) شبستری، محمدمجتهد، (ایمان و آزادی)، تهران، ایران.
۶) طاهری، محمدحنیف، (۱۳۸۷)، (اسلام و دموکراسی لیبرال)، تهران، ایران.

Back to top button