هراس از مردم، یک کابوس و یکخواب غیرواقعی است!
مردم، امنیت و آزادی میخواهد؛
مردم، امنیت و آزادی میخواهد؛
مردم عاشق هیچگروهی نیست.
مردم، حکومتداری مردممحور میخواهد!
هراس از مردم، یک کابوس و یکخواب غیرواقعی است!
مردم افغانستان، و حتا جامعه جهانی، با صدچشم، گونه حکومتداری و مردمداری حکومت طالبان را بهتماشا ایستادهاست!
نزدیک بهنیم قرن استکه افغانستان با مردم و تمام داشتهها و ساختههای مادی و معنوی اش بهآتش ننگین جنگ میسوزد و بهای بیهود و اما سنگینی را میپردازد؛ ولی ولی، خوب است، حال دیگه، مردم افغانستان تاجایی بهپختگی و شعور سیاسی رسیدهاست.
خوب است، حکومت طالبان داند که مردم افغانستان از جنگ بیزار است؛ زیرا، سالها، فریب شعارهای گوناگون را خوردهاست. این مردم، سالها، بهنامهای مختلف قومی، مذهبی، گروهی و منطقهای، و گاهی هم سر هیچ ویا برای بقای شخصیتهای پوچ و پوک با هم جنگیدهاست که حاصل آن ویرانههای مادی و معنوی این سرزمین است؛ و بدبختانه، این تجربهای است که مردم افغانستان، طی نزدیک بهنیم قرن بر سر خودشان تجربه میکند.
خوباست، طالبان، بهعنوان تکیهداران بر اریکه قدرت و حاکم سرنوشت ملک و ملت، داند که حکومتها، در بستری بهنام مردم قدمیکشد. در همه گونههای حکومت، مردم تعیین کننده است. چه در حکومتهای دیکتاتوری کهن و چه در نظامهای نوین و مدرن، هیچ نظامی نتوانسته و نمیتوانند بدون رضایت و حمایت مردم دوام بیاورد. برعکس آن نیز، همینگونه است نیازمندی مردم به حکومت؛ همان اندازه که حکومت بهمردم نیازمند است، بههمان اندازه و حتا بیشتر از آن، مردم بهحکومت ضرورت دارند. چنان که گفته میشود، هیچ سرزمینی بدون حکومت نمیپاید و دوام نمیآورد. بنابرین حکومت و مردم لازم و ملزوم همدیگرند. فلسفه وجودی حکومتها، آوردن آرامش و ارایه خدمت برای مردم است. میتوان گفت، در اصل، حکومت برای مردم است.
خوب است، حکومت طالبان، بهعنوان ارگنشینان، داند که مردم از جنگ خستهاست. تجارب و نمونههای گذشته، نشان میهد که مردم کشور اینبار آسان بهجنگ نمیآیند؛ چنانچه هیچ قومی از اقوام شریف کشور، در پروسه سقوط نظام پیشین، در قبال طالبان نجنگیدهاست. امروز، مردم فقیر و قابل ترحم هستند. اکثر مردم توان تهیه قوت لایموت شبانهروز شان را ندارد. اکثر مردم، نسبت ناامنی و فقر شدید، میخواهد کشور را ترک کند. باشندهگان واقعی کشور همین مردماند.
طالبان باید داند که هراس از مردم، یک کابوس و یک خواب غیرواقعی است؛ زیرا، اکثر قاطعی از مردم سرشان به کار خودشان گرماند و کاری به کار کس ندارند. برای اینها حتا مهم نیستند کدام گروه حاکماند؛ اما آنها سر یک سلسله آزادیها و ارزشهاییکه دارند، محکم ایستادهاند؛ به آزادی نسبیشان، به تعلیم و تحصیل دخترانشان، به حقوق خانمهایشان، بهکار فرزندانشان در نهادهای دولتی و بسا موارد دیگر. این مردم به این ارزشهای خود پایبندند و به آسانی از آن نمیگذرند. جنگ گزینهی اکثر مرد افغانستان نیستند؛ اما تا زمانی که زیاد به تنگ نیاید. اگر به تنگ آمد، آن زمان بهجنگ هم خواهند آمد؛ بهجنگی که تا آخرین رمق حیات ادامه خواهند داد. مردمی که با آخرین تصمیم به جنگ میآید و چیزی هم برای از دست دادن ندارد، مهار نمیشوند.
مردم میبیند که حکومت نوپای طالبان، تاکنون چقدر بهخواستهای مردم توجه داشته و تاچه حد انعطافپذیر بودهاند. حقیقت ایناست که طالبان، خواست و نظر مردم را نادیده میگیرد، کمتر، انعطافپذیری و مصلحتاندیشی را از خود شان نشاندادهاست. آنان باورها و امیدهای دیگران را در سایهی باورهای خاص خودشان میسنجد؛ در نتیجه، مردم احساس انقیاد و سانسور میکند که سر انجام فاصله مردم و حکومت، ناباوری، تنش و ناامنی خواهد بود.
اگر طالبان بهآزادیها، باورها و خواستهای مردم بیتوجهی کند، کمکم، انزجار مردم از حکومت طالبان بیشتر میشوند. اگر حکومت طالبان، در شیوه حکومتداری و برخورد با آزادیها و حقوق مردم سهلانگاری کند و فقط بهشیوه سنتی فکر و رویه کند، نمیتواند نظر و پشتوانه مردم را باخود داشته باشد. طالبان، باید متوجه باشد که انزجار مردم، سرانجام بهایستادن آنها پشت سر نیروهای ضد طالب ختم خواهد شد. بهاساس تجربههای تاریخی، مردم نقش تعیین کننده دارند. در تمام کشورها و نظامها، انزجار عامه میتواند، نظامی را بهزیر بکشند.
بنابرین طالبان نباید فرصتها را از دست بدهد و موج نفرت مردم را بالا ببرند. اگر طالبان، نظر و حقوق مردم را نادیدهگیرد، مردم بیستر از طالبان دوری خواهدگزید. اگر طالبان در قبال مردم و خواستهای مردم التزام و انعطاف لازم ازخود نشاندهد، هیچ دشوار نیست؛ نه با مکتب رفتن دختران، سقف آسمان سوراخ میشود، نه با رعایت حقوق و آزادیهای زنان، زمین ترک برمیدارد و نه با سهیمسازی عادلانه اقوام در ساختار حکومت، درختان قوچقارقُل، از لانه مرغان تهی میشود.
با توجه به کارکرد طالبان تا زمان حاضر، دیدهمیشود که طالبان، کمتر در قبال دیدگاهها و خواستهای مردم مکث میکند. اگر طالبان دید شان را در ارتباط بهدیدگاهها و خواستهای مردم پراخ نسازد، مردم بیشتر ناراضی و ناامید میشود که چنین وضع و شرایطی بهسود کشور و مردم نمیباشد. اگر طالبان درست فکر کنند، انعطافپذیری فایدهای بسا بیشتر از انحصارگرایی و تکمحوری برای آنان دارند؛ بستر مشروعیت گرفتن جهانی و ملی تنها از همین مسیر فراهم میشود نه راه دیگر.
حال، همهچیز بهطالبان برمیگردد. همه افغانها، و حتا جامعه جهانی، سراپا چشم، بهرویکرد و کارکرد طالبان میبیند. همه، بهمدارای سیاسی و دیگرپذیری طالبان در قبال شهروندان، دید دوختهاست. باز، همهچیز بهطالبان برمیگردد؛ آیا طالبان خواهد توانست، از فاز جنگمحورانه بهفاز مردممحورانه و انعطافپذیرانهای که ضرورت حکومتداری و مردمداری است، تغییرکند؛ این یک آزمونی دشواری استکه فراروی طالبان قراردارد.