فرار مغزها و پیامدهای آن

مقاله: بصیره شیرزاد

والدین ستون یک خانواده اند و برای تربیت فرزندان خود نهایت تلاش میکنند تا فرزند سالم داشته باشند که برای خانواده، جامعه، مردم و کشور خود مفید واقع شود.

یک طفل ۹ ماه در بطن مادر با تمام مشکلات و سختی ها رشد کرده و بعد از ۹ ماه بیشتر یا کمتر بدنیا آمده، حدودا ۲ سال یا ۲ و نیم سال از شیر مادر تغذیه میکنند.

تا سن ۷ سالگی نزد خانواده آموزش های ابتدائی می آموزد و در سن ۷ سالگی به آموزش آکادمیک آغاز مینمایند.

در سن ۱۸ سالگی با تمام مصارف ، مشکلات و نابهنجاری ها دوره آموزش مکتب را به اتمام میرسانند.

تا فرد آگاه گردد و برای اهداف خود، جامعه و کشور خود گام بردارد.

در افغانستان که تکنالوژی رشد نکرده، فراگیری علوم به مشکلات زیادی دچار اند. آموختن و آموختاندن کار دشواریست چون دروس بشکل دیداری و عملی صورت نمیگیرد. بنابراین مردم ما نسبت به سایر کشورها به مشکلات بیشتر آموزشی دچار اند. دانش آموزان با سختی های زیادی موفق به سپری نمودن امتحان کانکور شده، به رشته های دلخواه و غیر دلخواه خود کامیاب میشوند. بین ۲ الی ۷ سال یک دوره دانشگاهی را طی مینمایند.

جوامع فقیر( سوادی، فرهنگی ) دچار مشکلات( خانواده گی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ) اند. خود آگاه یا نا خود آگاه هر فرد آن جامعه از نگاه روحی، روانی به مشکلات فوق در گیر اند.

این درگیری ذهنی انسان را از رشد ذهنی، روانی و جسمانی نورمال باز میدارد که دانش آموز خارج از این محدوده نیست و نخواهد بود.

مشکلات که سد راه یک فرد در جامعه فقیر وجود دارد :

مشکلات خانواده گی:

انسان ها در انتخاب خانواده هیچ نقشی ندارند.

اگر فردی در خانوادهِ نا آگاه بدنیا آمده با مشکلات بسیاری روبرو خواهند شد. چون بیشتر افراد نا آگاه، آموختن و آگاه شدن را به بی دین شدن و گمراه شدن ربط میدهند.

بعضی خانواده ها فرزندان شان را مسئول حل مشکلات (اقتصادی برای پسران و تربیت و خانه داری را برای دختران ) خانواده میدانند. اطفال زیر ۱۸ سال قادر به حل مشکلات خود و خانواده نبوده و برای حل این مشکلات باید بیش از حد معمول زحمت و تلاش نماید. تا بتوانند رضایت خانواده را دریافت کرده و به درس و تحصیل خود ادامه دهند.

مشکلات اجتماعی:

افغانستان یک جامعه سنتی بوده که نگرش ها، تجربیات گذشته روی افکار مردم افغانستان تاثیر گذاشته و هنوز در سنت ها و باور های خرافی قرار دارند.

امروزه علم پیشرفت های کرده است که انسان را از وجود حقایق باخبر میسازد .

امروز جوانان و آموخته گان با افکار و باور های خرافی مخالف بوده، گاها با آن درستیز اند و گاها قربانی سنت های جامعه میشوند.

متاسفانه سنت ها باعث شده اند که قدر در دست رهبران و رئسا بوده، شایستگی و توانایی هیچ در نظر گرفته نمیشود. و دانش آموزان بیشترین سعی و تلاش شان را مینمایند تا در بست و وظیفه دلخواه اش برسد.

یک نمونه آن در تاریخ ۹ ثور سال ۱۴۰۱ بوده ، که در یک بست اداری ناحیه ۱۳ حدود ۲۸۰ نفر کاندید بوده اند. و امثال آن به بی نهایت میرسند.

یک فرد باید چقدر تلاش نماید تا در بست ۶ یا ۷ از ۲۸۰ نفر پیش قدم باشد؟

ضمنا خانم ها را به جنس دوم دیده و وظایف کلیدی و اساسی را کمتر به آنان میسپارند. بیشتر خانم ها را به خانه داری و همسر داری تشویق و ترغیب میکنند و معلمی بهترین وظیفه به زنان میدانند.

در حالیکه بیش ترین زحمات را زنان متقبل میشوند اما بها زحمات شان را نمی بینند.

تحقیقات نشان داده اند که از ۳ قسمت نفوس جهان ۲ قسمت آنرا زنان کارگر اند اما کمتر از یک فیصد دارای جهان به زنان متعلق اند و زنان افغانستان نیز از این تبعیض جنسیتی خارج نیست.

زنان و جوانان قربانی سنت های خرافی در جامعه گردیده و با مشکلات زیادی روبرو میشوند. اما بازهم دست از تلاش برنمیدارند.

مشکلات فرهنگی:

افغانستان در طول بیشتر ۴۰ سال جنگ، فرهنگ و عنعنات اصیل خود را در اثر تزریق افکار طالبانی از دست داده و حضور فرهنگ اصیل افغانستانی کمرنگ شده است.

روی افکار و رفتار مردم افغانستان باید فرهنگ سازی صورت گیرد.

در افکار و اذهان مردم باید ارزش گذاری به ارزش ها از طریق گوناگون آموختانده شود. تا باشد شاهد رشد و توسعه پایدار در افغانستان باشیم. افراد جامعه در رفاه و آسایش به رشد و ترقی برسند. و از دغدغه های فکری و روانی برون آیند.

در آسایش و آرامی انسان به رشد ذهن و خلاقیت های درونی خود میرسند و میتوانند برای وطن و مردم خود دست آورد های بزرگ( تولید مواد اولیه صنعتی، مواد کیمیاوی مواد طبی…) مانند سایر کشورها داشته باشند.

باوجود این همه مشکلات جوانان، فرزندان ما تلاش و کوشش مینمایند تا فرد توانا برای جامعه خود باشند.

مشکلات اقتصادی:

جامعه که از نگاه سواد و آگاهی به رشد کافی نرسیده باشند. نمیتوانند ترفندها و راه های آسان برای کسب در آمد خود پیدا کنند.

به همین دلیل مشکلات اقتصادی همیشه دامن گیر مردم آن جامعه خواهند بود. چون زور مندان و قدرتمندان بیشترین دارای را به خود و حق الزحمه کمی را به افراد زیر دست خود اختصاص میدهند.

با این کار افراد بیشتری با مشکلات اقتصادی روبرو می شوند و این مشکلات سد راه ترقی و پیش رفت دانشگاهی ها و جوانان میشوند.

جوانان از هدف اصلی که همانا سرمایه گذاری روی خود شان اند، باز میمانند با آن هم سعی دارند خودشان را به مقصود برسانند.

مشکلات سیاسی:

افغانستان به دلیل فقر آگاهی و موقعیت جغرافیایی همیشه در تزلزل سیاسی قرار داشته است.  بیشتر اوقات افراد سیاسی از طرف کشور ها ، افراد و سازمان های بیرونی در راس تعیین میگردد. افراد تعیین شده برای اهداف و مرام افغانستان نمی اندیشند. هیچ برنامه اساسی برای رشد مردم و کشور نداشتند.

آنها به اهداف باداران و آمران شان کار کرده و مهره رسیدن به اهداف بیرونی ها بوده اند تا مردم افغانستان.

بحران سیاسی امروز بیشترین ضربه را به مردم افغانستان وارد کرده که جوانان ، دانش آموزان، خبرنگاران، فعالان( حقوقی، مدنی، اجتماعی )، زنان قربانی این سیاست ناکامِ سیاست مداران افغانستانی گردیده است. چنین مشکلات روی رشد جوانان تاثیر مستقیم داشته و آن ها را از اهداف و مقصود اصلی شان باز میدارند.

تمام دانش آموزان با وجود این مشکلات و طی نمودن راه های طاقت فرسا به رشد و توانمندی شان می افزاید. تا یک فرد توانمند به جامعه خود بار آیند اما زمانی که تحولات ناگوار سیاسی دور از انتظار و باور های جوانان رخ می دهد. آنها را مجبور به ترک وطن می‌نمایند.

این افکار و مغز ها به منظور رسیدن به اهداف خود ، زنده گی مناسب و نبود مشکلات اقتصادی از کشور فرار میکنند.

و جای خالی از خودشان بجا میگذارند. جای خالی آنان توسط بیگانگان پر میگردد. بیگانگان از فرهنگ اصیل افغانستانی ها چیزی نمیدانند و فرهنگ های خودشان را جای فرهنگ اصیل ما پهن کرده و باعث تغییر فرهنگ یک کشور میگردند.

همچنین آنهایی که از وطن فرار میکنند به مرور زمان از فرهنگ، زبان، ارزش ها و وطن دور میمانند.

بیشتر آنان علاقه برگشت وطن را از دست میدهند. بعد از خودشان، نسل های بعدی دیگر آن افغانستانی های اصیل نمیباشند و محو فرهنگ ها و رسومات کشور های بیرونی شده، در تاریخ و کشور خود جای نداشته و با آنان بیگانه میشوند.

فرد که از تاریخ و ریشه خود نا آگاه باشد مانند درخت بدون ریشه ، رشد کرده و از بین میروند و به نبود خود ، تاریخ و وطن خود مهر حقیقت میزنند.

برای نسل های بعد از آن ها ،مکانی بنام افغانستان ارزش و بها آنچنانی نمیداشته باشد.

برای هر فرد این سر زمین انرژی و وقت گذاشته میشود تا به سطح دکترا، ماستر، لیسانس… برسند. برای هر فرد حدود یک میلیون دالر آمریکائی هزینه پرداخت تخمین شده است. بنابراین خروج این افراد باعث ضربه هایمحکم به ستون کشور میگردد.

تا زمانی که این دارای ها در زمان  نابسامانی‌،  نابهنجاری و بحران های کشور خارج گردد . افغانستان هیچگاه به ثبات نخواهد رسید.

تمام جوانان که از کشور خارج میشوند بیشتر از ۹۰ فیصد شان افراد باسواد اند که همانا سرمایه اند.

اما سوال اینجاست که آیا همه آنها در بیرون از کشور به شغل مناسب، در ادارات دولتی، در قدرت، بحیث افراد توانمند بکار گماشته میشوند؟ آیا از نگاه روحی به آرامش رسیده اند؟

در یک تحقیق کوچک که از مهاجرین افغانستانی دریافت نموده ام، به سولات فوق جواب مثبت نیافته ام.

باوجود این که بیشتر افراد خارج شده از کشور در قدرت ، سیاست ،ریاست ،کار مندان دولتی، دارای تحصیلات عالی و تعداد متخصص رشته های خود بوده اند. حالانکه در بیرون از کشور  ۵۰ فیصد آنان از شغل و کار شان راضی بنظر میرسند. اما بیشتر از ۷۰ فیصد آنان در کار خصوصی شاغل اند و بیشتر از ۸۰ فیصد آنان از قدرت و تصمیم گیری در آن کشور محروم اند.

برای هر فرد خانه، امن ترین مکان زنده گی است و قوم و خویش بهترین افراد زنده گی.

متاسفانه بیشتر از ۹۰ فیصد افغانستانی ها در بیرون از کشور آرامش ذهنی و روانی ندارند، چون به کشور و بی ثباتی های پی هم میاندیشند. این تزلزل و آینده نامعلوم کشور آنها را نگران و مضطرب ساخته اند. آرامش روحی و روانی را از آنان گرفته است.

پس بیشتر افغانستانی در جای دنیا باشد زنده گی آنچنانی ندارند. چی آنهایی که در داخل کشور اند و چی آنهایی که بیرون از کشور اند.

ما در اتحاد و یک پارچه بودن بین خود باید بکوشیم تا همه در کشور خود دارای ارزش انسانی، قدرت، غرور، عزت، سربلندی، آرامش روحی و روانی باشیم. آن زمان هیچ بیگانه ای جرآت توحین و تحقیر… مان را نخواهند داشت.

در آخیر سپاس گذارم بابت عزیزان که به تک تک سوالاتم پاسخ داده اند.

Back to top button