نشانه فقر و تنگدستی
کهنهفروشیها؛
گزارش: سلمان شریفی
جیکجیک کنشجشکهای شوخوشنگ از میان برگهای توت، روانِ شهر را نوازش میدهد. آفتاب از خواب برمیخیزد و از پشت کوه بلندِ مغرور آسمایی به گوشهای از کابل میتابد. شمالکهای یلهگرد ماه جوزا، پنجههای چنار و گیسوان کاجهای افسردهی شهر را به تلاطم میآورد. هر نفسِ نسیمهای بهاری، تنپوش رهگذران را موج میدهد؛ اما امسال از رستاخیز هیچ گیسوی بلندی، نشانهای نیست. زندهگی در شهری آغاز میشود که بوی فاضلاب و توت در آن آمیخته است. شمیم نان گرم در این صبح خنک نیز به مشام میرسد و زنانی در میان چادری، پیش نانوایی منتظر خیراتاند. کمی بعدتر بوی اسفند نیز از راه میرسد و قاطی بوهای سرگردان کوچهبازارها میشود. کودکان اسفندی با ظاهر ژولیده و سرمستیِ کودکانه، سطلکهای آهنی کوچک اسنفد را همچون تردستهای قصهها با سرعت بالا با دست میچرخانند؛ طوری که هیچ چیزی جز دود نازک گوارا، قدرت فرار از میان سطلک ندارد. سروصدای بازشدن دروازهی دکانها یکی پس از دیگری شنیده میشود. چیزی نمیگذرد که بازار کهنهفروشی گرم میشود. بازاری شبیه مکاره، شبیه نمایشگاه ضروریترین لازمههای خانه. ظرف و فرش، کموت و کوتبند، پنکه و یخچال، تشک و کاناپه.
از چهارراه پل سرخ تا گولایی دواخانه (منطقهای در غرب پایتخت) دکانهای فروش وسیلههای کهنهی خانه، زیاد شده است. در دیگر نطقههای شهر نیز بازار کهنهفروشی، بیشتر از پیش، گرم است. محمدجواد یکی از کسانی که تازه به کهنهفروشی رو آورده است، دلیل زیادشدن دکانهای کهنهفروشی را نبود کار و مجبوری مردم میداند. او که سه سال در موسسههای خارجی آشپز و شش سال راننده بوده، از بیکاری مجبور شده که به این کار روی آورد. محمدجواد میگوید: «دلیل زیاد شدن دکانهای کهنهفروشی بیپولی مردم است. مردم وسایل خود را میفروشند تا آرد و روغن بخرند. بعضیها هم خارج میروند. وقتی عرضه یک جنس زیاد باشد، بازار همان جنس هم گرم میشود. در سرک چهارقلای دارالامان میروی هم صد دکان است، در سرک دیگرش همچنین. در سرک بیستمتره برچی هم کلی دکانهای کهنهفروشی است. در گولایی دواخانه تا پل سرخ، سابق پنج یا شش دکان بود، حالی شاید بیشتر صدوپنجاه دکان شده.» چشمدید محمدجواد این است که بیشتر فروشندهگان، ناداران است.
وی در حالی که نان گرم سبوسدار را با چای شیرین میخورد، در صورتی حاضر به مصاحبه شد که پیامش به گوش حکومت برسد. محمدجواد از حکومت میخواهد که به مردم فکر کند؛ زیرا شهروندان گرسنه، دست به هر کاری میزنند. باور او این است که حکومت تنها به فکر خودش است.
محمدعلی یکی دیگر از کهنهفروشان میگوید که با پول قرضی که سود هم دارد، این کار را شروع کرده است. آقای محمدعلی در دوران حکومت پیشین، شغل هوتلداری داشته که از آن روزگار به خوشی یاد میکند. یک ماه و نیم میشود که او با آوردن برخی از لازمیهای خانهاش در دکانش برای بردن لقمه نانی سر دسترخوان خانوادهاش کهنهفروشی میکند. او از روزی میترسد که فرزندان مردم گرسنه بمانند و برای اینکه وجدانش راحت شود، به این کار میپردازد. چشمدید محمدعلی از خانههای فروشندهگان، بسیار تلخ است. او میگوید: خیلیها برای نان روز و شبشان وسایلشان را میفروشند.
امید که بیستوپنج سال است در منطقه دهبوری کابل کهنهفروشی میکند از سردشدن کاروبارش شکایت میکند. او میگوید: دکان کهنهفروشی زیاد شده، مردم هم چیزی نمیخرند. او و همسایهاش همانند ترانهخوانان همصدا میشوند و میگویند: خرید اس بیدر؛ اما فروش نیس. این کهنهفروش سابقهدار که به خانههای فروشندهگان میرود، از وضعیت بد زندهگی فروشندهگان نگرانی دارد. به باور او ناداران پس از فروش لازمیهای خانههایشان دست به هر کاری خواهند زد.
سعادت یکی دیگر از کهنهفروشان در منطقه دهبوری، که سابق دفتر رهنمای معاملات داشته، روایتی شبیه روایت هممسلکانش دارد. آقای سعادت میگوید: برخی از خانهها وسایل خوبی برای فروش ندارند. خریدن وسایل ارزان و بیارزش مشکلات فروشندهگان را بیشتر میکند. او فکر میکند که فقر هر روز بیشتر میشود.
در انتظار مشتریای استیم؛ اما هیچ مشتریای نیست. هوا کمکم گرم میشود و تازهگی صبح کم و کمتر. مشتریای پیدا شد. او نورمحمد است که سابق انجنیر بوده. نورمحمد میگوید: «قبل از این جنس نو میخریدیم؛ اما حالا کهنه میخریم. دلیل خریدن وسایل کهنه، بیکاری است».
محمدعمر فرنیچرفروش در دهبوری میگوید که بازار فروش موبل به کلی کساد شده است. او از بیرونقی کاروبارش شکایت دارد. محمدعمر بازار کهنهفروشی را دلیل کسادی بازار نوفروشی لازمیهای خانه میداند. وی میافزاید که حکومت جدید از فرنیچر استفاده نمیکند؛ زیرا آنان قالین و وسایل سنتی را دوست دارند.
بازار کهنهفروشی در حالی گرم شده است که پس از سقوط حکومت پیشین، اکثر مردم کارهایشان را از دست دادهاند و کشور را ترک میکنند.