افزایش بهای مواد خوراکی

یک ملت در حسرت نان می‌سوزند؛ اما نانی نیست!

گزارشگر: زولفا بهنیا

با افزایش سطح بی‌کاری در افغانستان، نرخ مواد اولیه خوراکی هر روز بلند‌تر می‌شود و مردم گرسنه هر روز گرسنه‌تر از قبل در جاده‌های کابل دنبال نان خشک‌ هستند. اما یافتن نان خشک هم در این روزها برای مردم دشوار شده است.

ساعت ۹ صبح است و آفتاب گرم‌تر از همیشه بالای آسمان کابل طلوع کرده است. در جاده‌های کابل افرادی است که به امید یافتن کار و لغمه‌ای نان، خانه‌های‌شان را ترک کرده‌اند. بیشتر کسانی زودتر به جاده‌ها آمدند که دست‌فروش، کراچی‌وان، دکان‌دار و کفاش استند. در این میان محمدحسین که سال‌ها است کفاشی می‌کند، با وسایل کم دست داشته‌اش، روی میز کهنه‌ای منتظر آمدن یک نفر، کفش به دست است؛ اما مثل این‌که این روزها دیگر کسی به خاطر ترمیم یا رنگ بوت هم نمی‌آید. او نان‌آور فامیل هفت نفری است، که در دل کوهی در خانه‌ای کرایی زنده‌گی می‌کند و از کرایه خانه‌اش نیز چند ماه قرض‌دار است. او به حال زندگی‌اش با خنده‌های بلند؛ اما پر درد طعنه‌ می‌زند، در حالی که دو بوتل رنگ و چند عدد کف بوت را به دستش می‌گیرد، با نیشخند می‌گوید: « این دو بوتل رنگ نیمه و چند دانه کف بوت تمام دارایی و دار و ندار من است.» او قبلا یک غرفه‌ خورد چوبی نیز داشته است که سایه ‌سر و پناهی سرد، برای گرمی آفتاب بود. ولی طالبان آن را نیز از او می‌گیرد و این روزها سایه سرش برگ درختی است، که پناه گرفته است. او در این مورد چنین می‌گوید: « قبلا یک غرفه چوبی داشتم، که همو هم خوب بود؛ ولی طالبان گفت یا غرفه جدید آهنی باید بگیریم یا از آن‌جا پس شوم، او هم در صورتی که سر جوی آب باشه و به حکومت هم باید متر مربع ۱۵۰۰ افغانی ماهانه به خاطر جایش بدهم، دیگه مه از کجا کنم!»  اگر روزی چانس با محمد یار باشد می‌تواند در روز تا حدود پنجاه افغانی کار کند. اگر نبود آن روز برایش خیلی مشکل است، تا به خانه‌اش برگردد. او می‌گوید: «یگان وقت دختر خوردم می‌گوید: پدر برنج نمانده، آرد نمانده چی بخوریم؟ به سختی می‌گویم چی کار کنم جان پدر!» این سوال دخترش، پدر را چنان دگرگون می‌کند که وی طاقت نشستن در خانه را نداشته و از اتاق تا مدتی بیرون می‌شود. او هم‌چنین از بالا رفتن نرخ مواد خوراکی در این روزها می‌گوید که وی توانایی خریدن یک بوجی آرد، برنج و روغن را ندارد و از قیمت اصلی آن‌ها نمی‌داند. چون او همه را به کیلو یا سیر می‌خرد.

این در حالی‌ است که نرخ مواد اولیه مانند: آرد، روغن، برنج در این روزها افزایش سرسام‌آور داشته است. چنان‌که یک بوجی آرد هفت سیره از ۱۳۰۰ به ۲۸۰۰ افغانی

یک بوجی برنج از ۲۶۰۰ به ۳۲۰۰ افغانی

یک پیپ روغن از ۱۰۸۰ به ۲۵۰۰ حالا ۳۰۰۰ افغانی، افزایش یافته است.

حاجی محمد، مسوول فروشگاه مواد خوراکی است، که چندین سال در کابل در عرصه خرید و فروش مواد خوراکی فعالیت دارد. او می‌گوید پس از سقوط دولت پیشین قیمت مواد خوراکی بسیار بلند رفت و هر روز در قیمت مواد تغییر ایجاد می‌شود. او هم‌چنین از نرخ‌نامه‌ای که طالبان برای تمامی فروشگاه‌ها تعیین کرده است، شکایت دارد و چنین می‌گوید: «طالبان برای ما نرخ‌نامه تعیین کرده است که باید مطابق به آن مواد را بفروشیم، ولی به تاوان ما ختم می‌شود. ما یک بوجی آرد را به حساب دالر می‌خریم، که ۲۵۵۰ افغانی می‌شود، ولی به نرخ طالبان برای مردم ۲۵۰۰ افغانی می‌فروشیم و هم‌چنان یک پیپ روغن را ۳۰۵۰ افغانی می‌خریم و به نرخ ‌طالبان باید به ۲۷۳۰ افغانی بفروشیم و همین قسم تمامی مواد خوراکی، که در این روزها به جز تاوان ما کاری دیگری نمی‌کنیم.» او هم‌چنین اضافه می‌کند که اگر همین روند ادامه پیدا کند، ما مجبور می‌شویم فروشگاه‌های مواد خوراکی خود را ببندیم. از طرفی اگر آن‌ها بر خلاف نرخ تعیین‌شده طالبان بفروشد، آن‌ها را تا ۶۰۰۰، ۵۰۰۰ و ۳۰۰۰ افغانی جریمه می‌کند. حاجی محمد می‌گوید: «آن‌ها برای جریمه‌شان هم قانونی مشخص ندارند، به هر اندازه به دل‌شان روی کاغذ می‌نویسند.»

اما در این هیاهوی هولناک، مردم فقیر، روزی چند بار می‌سوزد؛ ولی قیمت خاکسترشان نان خشک هم نمی‌شود، تا شکمی چند نفری که منتظر نان است سیر شود. غلام‌سخی نان‌آور سه نفر است. او هر صبح خانه را به قصد نان خشک ترک می‌کند، ولی بسیار مشکل است تا به هدف برسد. او مسن‌تر از آن است که کار طاقت‌فرسا  را انجام دهد. ولی به خاطر زنده ماندن اعضای فامیلش باید تحمل کند. او بعد از این‌که عرق سر و صورتش را خشک می‌کند چنین از دردش می‌نالد: «صبح تا شام هر قسم کار سخت که باشه حاضرم انجام بدهم؛ ولی کجا کار؟ در این روزها حتی ده افغانی پیدا کرده نمی‌توانم، که یک نان در خانه ببرم، زنده‌گی است دیگه تیر می‌شه.» اما این‌که چگونه تیر می‌شود از «آه»هایی فهمیده می‌شود که پی در پی از سینه پر دردش بیرون می‌شود. او دو ماه است که به دلیل قیمت مواد خوراکه نتوانسته چیزی بخرد و می‌گوید: «از ما نان خشک است و آب نل، که نان خشک را هم از نانوایی در چوب خط قرض می‌گیرم. اگر وضعیت از این هم بدتر شد، به جز دم چیزی نداریم. خدا، جان ما ره بگیره.» از طرفی درد از دست دادن پسر جوان و دختر جوانش در حملات تروریستی کابل کمر وی را خمیده‌تر کرده است. با این‌که دلش می‌خواهد یک دل سیر گریه کند؛ ولی غرور مردانه‌اش وی را اجازه نمی‌دهد. سرش را پایین می‌اندازد، بعد از آه سردی می‌گوید: «پسرم را چند سال پیش در زمان تجلیل از سالیاد استاد مزاری در مصلا از دست دادم و بعدش دخترم را در قلعه ناظر در مسجید انتحاری شد، از دست دادم.» اگر امروز هر دو را داشت، شاید مجبور به چنین کارهای طاقت‌فرسا نمی‌شد. به جای پدر، پسر نان‌آور فامیل و تکیه‌گاه پدرش می‌بود.

با این حال چندی پیش مردی به دلیل فقر زیاد در چهار راهی دهمزنگ کابل خودش را جلو چشم پسرش آتش زد و هم‌چنین مرد دیگری در ولایت بامیان نیز به دلیل گرسنگی خودش را پیش روی زن و پسرش حلق‌آویز کرد، که خوشبختانه هر دو توسط مردم محل نجات داده شدند. اما این وضع گرسنگی مردم و از سوی دیگر افزایش بهای بی‌حد موارد خوراکی جان چند تن دیگر را خواهد گرفت و تا کجا دوام خواهد داشت.

Back to top button