رمضان خونین

گزارش: مریم وفا
طی 20 سال گذشته، سابقه نداشت که ماه مبارک رمضان چنین خونین و پر از درد و غم برای مردم تمام شود. ده‌ها مادر و پدر داغدار شدن و صدها کودک یتیم. هفته‌های خونین برای مردم افغانستان.
هفته‌‌های اخیر، برای شهروندان کشور خونین و پر از اتفاقات مرگ‌بار بود که از غیرنظامیان تلفات سنگینی گرفت. این سلسله «خون‌ریزی» با حملات هوایی پاکستان بر دو ولایت خوست و کنر آغاز شد و با انفجارها در مکتب، مساجد و …  ادامه یافت.

جمعه: انفجار پرتلفات در مسجدی در کندز
روز جمعه، 2 ثور، انفجار بالای نمازگزاران در مسجد خانقاه مولوی سکندر در ولسوالی امام صاحب کندز صورت گرفت که تلفات آن بالاتر از 50 نفر گزارش شده است.
در همین روز انفجار سرگلوله یک راکت سه کودک را در ولسوالی قیصار ولایت فاریاب به کام مرگ فرستاد و کودک چهارمی را نیز زخمی کرد.

پنج‌شنبه: حمله خونین در مسجدی در مزار ‌شریف و انفجار در سه ولایت دیگر
روز پنج‌شنبه، 1 ثور، در مسجد سه‌ دکان متعلق به هزاره‌ها و شیعیان کشور در شمال روضه امام علی علیه السلام در شهر مزار شریف، انفجار خونین و مرگ‌باری صورت گرفت.  مسوولیت این حمله را گروه داعش بر‌ عهده گرفته است. در مورد شمار قربانیان این حمله نیز آمار متفاوتی به نشر رسیده است. منابع گفتند در این انفجار 50 نفر کشته و حدود 100 نفر دیگر زخمی شده‌اند. منابع طالبان آمار کم‌تر از این ارایه کرده‌اند.

در این روز هم‌زمان با انفجار مرگ‌بار در مسجد محله سه‌ دکان در شهر مزار‌ شریف، گزارش شد که انفجاری هم در منطقه «سردوره» شهر کندز هنگام توزیع گندم به نیازمندان رخ داده است. در مورد تلفات این انفجار نیز گزارش دقیقی وجود ندارد. برخی شمار کشته‌ها را چهار تن و شماری نیز قربانیان مجموعی شامل کشته‌ها و زخمی‌ها را 20 تن اعلام کرده‌اند. طالبان به گزارشگران اجازه تهیه گزارش ندادند.

هم‌زمان با این در کابل نیز دو انفجار به وقوع پیوست که گفته می‌شود یک نفر در آن زخمی شده است. یکی از این انفجارها در نزدیکی یک مکتب خصوصی در مربوطات ناحیه پنجم به وقوع پیوست و دومی در ساحه چهارراهی قنبر همین ناحیه.

سه‌شنبه: حملات خونین بر مراکز آموزشی در غرب کابل
روز سه‌شنبه، 30 حمل، سه انفجار در دشت برچی در ناحیه سیزدهم شهر کابل به وقوع پیوست. انفجار نخست یک مرکز آموزشی را در منطقه قلعه نو هدف قرار داد که شش نفر در آن زخمی شدند. ساعاتی پس از این انفجار، دست‌کم دو انفجار پی‌هم در لیسه عبدالرحیم شهید، به وقوع پیوست و تلفات سنگینی در پی داشت که متاسفانه هنوز هم از آمار دقیق آن اطلاعی در دست نیست.

حمله‌های تروریستی بر هزاره‌های شیعه در افغانستان در سال‌های پسین افزایش یافته است. پیش از تسلط طالبان، این گروه قومی ـ مذهبی همواره مورد حملات هدف‌مند ترویستی قرار می‌گرفتند. کشته شدن 5 نفر از کارگران در معدن زغال سنگ دره صوف، که در راه مزار مورد حمله افراد مصلح ناشناس قرار گرفتند و جان باختند.

در همین حال شام روز پنج‌شنبه 8 ثور دو انفجار دیگر در ناحیه دهم و سوم شهر مزار شریف رخ داد که هدف این حملات موترهای مسافربری بودند، پولیس بلخ، جان باختن 9 تن و زخمی شدن 13 تن را تایید می‌کند اما شاهدان عینی آمار کشته‌شده‌گان و زخمی‌ها را بیش از این می‌گویند.

بر‌اساس آمار ارایه شده از سوی فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی، از سال 2015 به این‌سو بیش از30 حمله تروریستی در غرب کابل علیه هزاره‌ها به ثبت رسیده است که در نتیجه این حملات صدها تن کشته و زخمی شده‌اند. گزارش‌ها از حمله  روز پنج‌شنبه در مزار‌شریف حاکی از آن است که در نتیجه این حمله بر نمازگزاران شیعه که اکثریت آن هزاره‌ هستند،50 تن کشته و بیش از 100 تن دیگر زخمی شده‌اند. منابع صحی در بلخ آمار واقعی را بیشتر از این می‌خوانند و تأیید می‌کنند که میزان کشته‌شده‌گان و زخمیان در حال افزایش است.

گفتنی است که به حملات اخیر بر هزاره‌ها که ده‌ها قربانی برجا گذاشته، هیچ یکی از رهبران طالبان واکنش نشان نداده‌ است. رهبران طالبان نه‌ تنها این حملات را نکوهش نکرده، بلکه با خانواده‌های قربانیان نیز ابراز همدردی نکرده‌اند.

خانواده شهدا و قربانیان، طالبان را به بی‌پروایی در تامین امنیت و دست داشتن به حملات زنجیره‌ای متهم می‌کنند. شباهت حمله‌ در لیسه عبدالرحیم شهید، خیلی نزدیک به حمله به مکتب سیدالشهدا است. مکتب دخترانه‌ای که سال گذشته در هجدهم حمل شاهد یک فاجعه‌ به تمام‌معنا بود. در حمله به مکتب دخترانه سیدالشهدا، بیش‌ از 100 دانش‌آموز کشته شدند. همه‌ کشته‌شده‌گان دختر بودند. در آن رویداد بیشتر از صد دانش‌آموز دیگر زخمی شدند و صدها دانش‌آموز نیز، دچار مشکلات جدی روحی و روانی و یا افسرده‌گی حاد شده‌اند.

منطقه هزاره‌نشین غرب کابل، از زمان به قدرت رسیدن اشرف غنی، رییس‌جمهور فراری افغانستان، شاهد حملات بسیار مرگبار در مراکز آموزشی، مکاتب، مساجد و شفاخانه بوده است. در مورد هیچ کدام از این حملات تا هنوز تحقیقات جدی صورت نگرفته است. حمله‌ 30 حمل یک بار دیگر مجموعه‌ای از انسان‌های بی‌گناه و در شرایط کنونی درمانده را در غم و وحشت فرو برده است.  شهید پرویز نوری، یکی از قربانیان این رویداد در مکتب عبدالرحیم شهید است.

پرویز 17 ساله صنف 12 مکتب عبدالرحیم شهید، قربانی انفجار روز سه‌شنبه 30 حمل است.
از هر کوچه و پس‌کوچه‌ای این خاک ناله بلند است.
«کاش مرا انفجار می‌کرد اما بچه مه از من نمی‌گرفت.» این ناله جانسوز مادری است که فرزند 17 ساله‌اش یگانه حامی و قوت قلبش را از دست داده است. مادری که حتا توان گریه کردن را هم ندارد. با گلوی پر از بغض از پسرش می‌گوید: از صبح روز حادثه تا غروب غم‌‌انگیزش.

او می‌گوید: پرویز، هر روز زود آماده می‌شد، می‌آمد پیشم برای خداحافظی. صبح روز حادثه من مصروف بودم، آمد گفت مادر خداحافظ، تا من رو برگرداندم دیدم رفته است، رفتم پیش دروازه از پشتش نگاه کردم. «ای کاش برای آخرین بار روی پسرم را می‌دیدم».

ساعت 10 بجه بود برایم زنگ آمد، جواب دادم بچه خوردم فرخ بود، با صدای وحشت زده گفت: مادر پرویز خانه آمده؟ گفتم‌: نه، بچیم چی شده خیرت است؟  گقت: مادر مکتب ما انفجار شده وضعیت خیلی خراب است سعی کن مکتب نیایی.

دلم طاقت نیاورد رفتم مکتب دیدم خیلی شلوغ است و راه ندادند پیش بروم، گفتند شهدا و زخمی‌ها را به شفاخانه‌ها انتقال دادن. دست و پایم بی‌حس شد، رفتم شفاخانه وطن، بین شهدا و زخمی‌ها دیدم بچیم نبود «ای کاش زخمی باشد». رفتم شفاخانه محمدعلی جناح آن‌جا طالبان به مردم راه نمی‌دادند به ناله و فریاد خوده داخل شفاخانه رساندم «شفاخانه غرق در خون بود» دنبال بچیم هر طرف گشتم پیدا نتوانستم. داکترا گفتند: سردخانه را ببینید. رفتم دیدم بچیم در سرخانه رنگش سفید پریده،  زنگ زدم به کاکایش «بیایید بچیم شهید شده». امان از دل این مادر.

پرویز پسر بزرگ خانواده که بعد از فوت پدرش اکنون سرپرستی خانواده 8 نفری را به دوش داشت. او نصف روز درس می‌خواند و نصف روز در مستری‌خانه کار می‌کرد. پرویز، آرزو داشت که در آینده داکتر شود و رویایی پدر مرحومش را تحقق بخشد، اما دست تقدیر و دشمنان علم ترقی این فرصت را  از او گرفت.  اکنون دیگر نه از داکتری پرویز خبری است و نه از آن رویا و آرزوها، همه رفتند زیر خاک. مادر می‌گوید: او تا ساعت 4 بجه با شهیدش در شفاخانه بود، کسی را نداشتند که شهیدش را از شفاخانه انتقال دهد.

مادرش از این‌که پرویز پسر کلانش بود می‌گوید: دلم خوش بود که بچیم دیگر کلان شده، از این به بعد حامی و تکیه‌گاه من، خواهران و برادرانش می‌باشد. اما این حادثه رحمی به این مادر نمی‌کند، پسر عزیزش را با بدن تیکه و پاره غرق در خون تحویلش می‌دهند.
این در حالی است که این حادثه غم‌انگیز ده‌ها پدر و مادر دیگر را نیز در سوگ عزیزانش نشاند.

Back to top button