حکومت طالبان و حقوق زنان
نویسنده: نظیفه نیلا
تنبیه، در لغت نامهها بهمعنای آگاهانیدن، بیدارگردانیدن، واقفکردن بر چیزی، و در روانشناسی، بههرگونه محرک بیزارکنندهای گفته میشود که در کاهش نیروی که وقوع آن احتمال میرود پاسخ برابر با آن، اثر فوری اما موقتی داشته باشد. یا به عبارت دیگر، تنبیه تحریکی است که بهخاطر انجام رفتاری خاص، از طرف ارگانیسم دریافت میشود و عاملی برای متوقف ساختن یا جلوگیری از بروز آن پاسخ است. اصطلاح تنبیه را هنگامی میتوان بهتر درک کرد که رابطهٔ آن را با اصطلاح پاداش در نظر گرفت. تنبیه از لحاظ تأثیری که بر فرد دارد، عین پاداش است و متضاد آن نیست. در حالی که پاداش، احتمال رخداد پاسخ بخصوصی را «بهطور دائم» افزایش میدهد، تنبیه تنها یک اثر «موقتی» بازدارنده در بروز پاسخ بخصوص دارد.
متأسفانه در حکومت طالبان، نمایشی از یک تقویتکنندهٔ منفی، یک محرک بیزارکننده، یا دور شدن از یک تقویتکنندهٔ مثبت است. بنابراین مهمترین اثر تنبیه در جامعه، ایجاد شرایط بیزارکنندهای است که از آن دوری میشود (کشتن، شکنجه و…) اما دانشمندان به این نظراند که تنبیه نمیتواند رفتار را برای همیشه متقف یا نابود کند. اگر از تنبیه بهطور مکرر خودداری شود تقویتکنندهٔ شرطی منفی به خاموشی میگراید. در این صورت رفتار ناسازگار، کمکم تقویت میشود و رفتار تنبیه شده سرانجام پدیدار میشود. اگر تنبیه قطع شود ممکن است رفتار مورد نظر با همه نیرو ظاهر شود. روانشناسان اجتماعی این اصطلاح را در معنای وسیعی به صورت «تحمل عواقب ناخوشایند» (غیر از موارد بدون پاداش) برای یک عمل بکار میبرند. اما کیفر یا مجازات به تحمیل عملی آوردن رنج و درد بر شخصی دیگر گفته میشود که پیامد عمل یا در مقابل عمل آن شخص باشد. این واژه بیشتر به تنبیهات و جریمههایی اشاره دارد که مقامات قضائی برای افرادی در نظر میگیرند که مقررات مهم جامعه را پایمال کردهاند، یعنی مرتکب جرم شدهاند.
در حکومت افراطی طالبان، کیفر در برابر نابرابریها و هنجارهای اجتماعی در جامعه افغانستان استفاده نمی شود، بلکه مجازات و کیفر در مقابل نمای ظاهری یک شخص مسلمان استفاده می شود، در مقابل جامعه در حال توسعه و رشد اجتماعی، در مقابل تراشیدن سر و صورت و پاکیزگی، در مقابل اختلاط فرهنگی و هرگونه رفتاری که نشانگر یک شخص اجتماعی و مدرن باشد. در فرهنگ طالبان این نما بیشتر در زنان جلوه می نماید. البته مردان هم از این کیفر در مسایل ظاهری شان مثل و ریش و کُت و پتلون، تمیزی و پاگیزگی و شیک پوشیدن در افغانستان مستثنا نیست. اما بیشترین جلوههای که ایمان طالبان را از بیخ بن سست میکند و میلرزاند، زرق و برق ظاهر زنان و برجستگیها و منحنیهای اندام زنان اند.
از آن جایی که غریزه جنسی یا میل جنسی یکی از خصوصیات ذاتی هر حیوانی، از جمله انسانها است و باعث میشود تا بقای نسل به عنوان موجودی که خلق شده است ادامه یابد و استمرار این رابطه شرط اساسی بقا است، چه در انسان (حیوان اجتماعی) چه در حیوان. البته موضوع جنسیت و غریضه جنسی یک مبحث وسیع است که در این نوشته نمیگنجد؛ اما من میخواهم اشاره کنم که غریزه جنسی که از همان نمای ظاهر یک موجود نشأت میگیرد، یک امر بدیهی و مسلم در رفتار اجتماعی یک جامعه سالم و ایجاد مهر و محبت لطیف در بین جامعه را میسر میسازد. عشق به زیبایی و لطافت که ریشه در غریزه جنسی دارد، باعث ارتباط ملایم همراه با صلح و آرامش میشود.
اندیشه طالبانی و پدیده خشونت افراطگرایی از جمله مسایلی اند که امروزه در مقابل زنان افغان بهعنوان تنبیه و رستگاری آنان در عرصه سیاسی و بینالمللی رویدست گرفته شده اند. در نگرش بنیادگرایی تلاش میشود تمامی اسلام با همه تنوع و تکثر فکری، فقهی، فسلفی و سیاسی آن به افراط گرایی فروکاسته شود، اما به نظر میرسد شناخت ماهیت افراط گرایی مستلزم مطالعه ای عمیق تر در لایههای شکلگیری اسلام سیاسی معاصر است. لذا پرسش اصلی این است که ریشههای خشونت و عناصر هنجاری مفهوم افراطگرایی در مقابل زنان در سیاست طالبان چگونه تبیین می گردد؟ گروه طالبان که مبارزه سیاسی و حتی فرهنگی برای کسب قدرت را صرفا از طریق کاربرد خشونت علیه زنان، و براندازی خشن مخالفان شان میدانند. خشونت و محدودسازی فکتورهای است که طالبان میتواند بهعنوان تنبیه در مقابل مردم، بهویژه، زنان در افغانستان استفاده کنند.
طالبان خشونت در مقابل پوشش زنان بهعنوان یک ابزاری برای تحکیم هژمونی قومی خود مورد استفاده قرار میدهند که زمینه رشد و ترقی اقلیتهای قومی – مذهبی دیگر را در ایجاد یک دولت همهشمول از بین ببرد. این هژمونی قومی در سیاستهای امروزی طالبان هویدا است. گذشته از این سیاست تک بعدی طالبان، بحث حقوق اساسی زنان، تحصیل و کار و نقش فعال زنان در جامعه و حکومت است که توسط طالبان به طور کلی نقض شده است.
حکومت طالبان را تنها اداره امر به معروف و نهی عنالمنکر که هدف اصلی این اداره تنبه مردم و ایجاد ترس در بین جامعه است، تشکیل میدهد. طالبان نه از تعلیم و تربیه جامعه، نه از فقر و گرسنگی جامعه و نه از رکود و چالشهای بزرگ اقتصادی کشور خبردارند. تمام هم و غم دولت طالبان را ریش و لباس مردان و انحنای اندام زنان تشکیل می دهد.
بدبختانه زنان بیشترین آسیب را در طول این سالها دیده و میبینند. طالبان از جسم نحیف زنان استفادهکرده و بیشترین خشونت را بهبهانه های مختلف – پوشش کامل اندام، منع گشت و گزار بدون مرد محرم و در نهایت محروم کردن از تمام آزادی و آسودگی که یک زن بهعنوان یک موجود اجتماعی برخوردار است، بهزنان وارد می کنند.
تنبیه در کلام طالبان، خشونت در مقابل قشر آسیبپذیر جامعه (زنان و دختران) میباشد. این تنبیهات که شامل قتل های زنجیری دختران و زنان معترض، زندانی و ناپدید کردن دختران جوانی که در مقابل نقض حقوق اولیه شان (تحصیل و پوشش اندام) به مبارزه برخاسته اند و درنهایت سنگسار و تیرباران زنان و کودکان اند – گرچند رنگ و بوی قومی و مذهبی آشکار دارد – باور کهنه و افراطی مسلمانان بنیادگرا اند که تمام سرزمینها و کشورهای مثل افغانستان، ایران و سایر کشورها را بهگند و تعفن کشیده اند و این باور بههیچگونه راه رستگاری مردم نیست و در جهت نیل بهایجاد یک دولت سالم برای یک جامعه سالم و باثبات نخواهد بود.