زنان منطقه؛ از سرکوب تا پرچمداری مبارزات مدنی!
منطقهای که ما در آن زندگی میکنیم، یکی از تاریکترین نقاط کره زمین برای زنان به حساب میرود؛ جایی که به تعبیر سیمون دوبووار، زنان به معنی محض کلمه «جنس دوم» تعریف میشوند و در اشکال و انحاء مختلف از سوی دستگاه و ساختار قدرت مردسالارانه سرکوب. در این منطقه، ساختار قدرت و دستگاه حاکمیت در همه جنبههای مادی و معنوی مرد را جنس نخست و در راس قرار میدهد و تبعاً با زنان بیمهر است؛ چه زنان آلترناتیف و چالشی در برابر قدرت مرد شناخته شده و تلاش صورت میگیرد که از سطح اجتماع طرد شود.
نویسنده: طارق قاسمی
اگر به ادبیات دینی-مذهبی و اجتماعی خودمان از گذشته دور به این طرف نظری بیندازیم، کلیدواژههای زیادی در آن مییابیم که به صورت سیستماتیک و نظاممند، زن را نخست از کرامت انسانی و برابری جنسیتی تهی میکند و سپس جواز طرد و سرکوب آن را به دستگاه حاکمه که در اختیار مردم است، میدهد.
پستتر دانستن زن نسبت به سگ، ناقص العقل خواندن او، ناقص ایمان دانستن، اغواگر بودن و چالش منفور در برابر ایمان مردانه، معرفههایی است که متاسفانه در ادبیات دینی اجتماعی ما کم نیست و از گذشته دور تا امروز دیدگاه جوامع ما را نسبت به زن و جنسیت او شکل میدهد.
ضعیفه، عاجزه، سیاهسر، خانه، بز، کمپیر، مادر اولادها و در بهترین حالت خانم خانه، برچسبهایی است که جامعه و ادبیات مردسالار ما به زن میدهد و بر همین اساس، موضوع ناموس مرد و غیرت مردانه را مطرح میکند، تا به صورت بنیادین مبتنی بر آموزههای بسیار غلط زن را از اجتماع به چهاردیواری حجاب چه از نوع پوشش و چه از نوع زیست اجتماعی محصور کند. از جانب دیگر، این برچسبها دست مرد را در سرکوب زن بازتر کرده و مانع از رشد این طیف در برابر «جنس نخست» میگردد.
قتل نمادین مهسا امینی دختر ایرانی از سوی دستگاه حاکمه و سرکوب شدید زنان افغانستان از سوی قدرت طالبان و از جانب دیگر، ایستادگی زنان ایرانی و افغانستانی در برابر ساختاری که هیچ نوع حضور زن را در اجتماع و ساختار قدرت بر نمیتابد، سبب شد که بار دیگر نگاهی بیندازیم به موضوع زن در زیستبومی که به شدت مردانه است.
هرچند مساله سرکوب زنان ریشهای به درازی تاریخ و فرهنگ این منطقه دارد، اما به رغم فشارها و سرکوبهای تاریخی چه در کانتکس مذهبی و چه اجتماعی، زنان نشان دادهاند که بیشتر و شجاعتر از مردان در میدان مبارزات مدنی برای گرفتن حق انسانی خود حضور مییابند و با تمام چالشها، ایستادگی میکنند.
زنان در نزدیک به نیم قرن گذشته در ایران و افغانستان، با وجود مشکلات عدیده و بسیار خطرناک، دست از مبارزه نکشیدهاند. آنها هرگاه فرصت مساعد شده، هم به صورت فردی و هم به صورت جمعی در تشکلات و اتحادیههای زنانه از حصر «خانه و غیرت مردانه» خارج شده و نشان دادهاند که اگر نیم پیکر جامعه انسانی هستند، شجاعت ایجاد تغییر را نیز دارند.
هرچند اکنون وضعیت زنان در ایران و افغانستان مطلوب نیست و با دهها اهرم فشار در حال دست و پنجه نرم کردن هستند، اما شکی در این نبای داشت که شکستن طلسم ساختار قدرتی که از دهها قرن به این طرف مردانه بوده و مردانه تعریف شده، کار آسانی نیست و مبارزات نفسگیر میطلبد؛ چیزی که در قرن گذشته، زنان برای داشتن حق رای، دستمزد مساوی با مردان و حضانت کودکان خود قربانی دادند و سرنجام موفق نیز شدند.
اکنون زنان منطقه ما با همان چالشهایی مواجه هستند که مثلاً زنان در غرب یک یا دو قرن پیش با آن مواجه بودند.
یکی از ابزارهای انقیاد زنان در چنبره قدرت مردانه، مساله پوشش است؛ زیرا ساختار مردانه جوامع ما، بدن زن را نه از آن خودش که مایملک و «ناموس» مردان تعریف میکند؛ پس بهتر است که زنان نخست این معضل را حل کنند مسایل دیگر خود به خود رنگ میبازد.
در این خصوص یک تفاوت اساسی میان جامعه ایران و افغانستان وجود دارد؛ زنان ایرانی با توجه به توسعه یافتگی سیاسی و اجتماعی که این کشور نسبت به افغانستان دارد، روی همین موضوع حساس پوشش انگشت گذاشتهاند؛ چیزی که تاهنوز در افغانستان «تابو» است و زنان نیز حساسیت آن را خطرناک میدانند.
اما نفس مبارزات زنان چه ایرانی، چه افغانستانی، چه پاکستانی و چه هندی یا عراقی و سوری و عربستانی، چیزی جز شکست حصر سرکوب و انزوا نیست.
بنا بر این، هرچند زنان این منطقه به انحا و اشکال مختلف و متفاوت سرکوب میشوند، اما همین زنان پرچمداران توسعه اجتماعی و جامعه مدنی نیز هستند.