روایت افغانهای ساکن پایگاه فورت مککوی در ویسکانسین
انیسه شهید خبرنگار
بی بی سی فارسی
در میانههای ماه اوت /آگست، روزهایی که گذشتن از دروازه میدان هوایی کابل برابر با رفتن از راه قاچاق به اروپا بود، بیش از صد هزار تن از شهروندان افغانستان در عملیات تخلیه، با گذشتن از “هفت خوان رستم” به آمریکا رسیدهاند.
بیشتر این افراد، نظامیان، خانوادههایشان و غیرنظامیانی اند که در بخش های گوناگون با نهادهای خارجی، به ویژه آمریکایی کار کرده بودند.
از این میان، حدود سیزده هزار تن از افغانان در پایگاه ارتش ایالات متحد امریکا در پایگاه نظامی فورتمککوی که آن را “پناهگاه امن” نام گذاشته اند، در ایالت ویسکانسین در جنوب این کشور حضور دارند. شمار بزرگی از آنها از ولایتهای خوست، پکتیا، پکتیکا، کنر، ننگرهار و کابل به آمریکا رسیدهاند.
شماری از این نظامیان که از سوی نیروهای آمریکایی آموزش دیده بودند و تجهیز و تمویل میشدند، بدون بردن نام خود، از روزهایی که در افغانستان با طالبان، داعش و گروههای “تروریستی” دیگر میجنگیدند، حکایت میکنند، از روزهای دشوار جنگ، از قربانی شدن همرزمان، و فداکاری سربازانی که روزها و شبها برای راه اندازی عملیاتهای نظامی میکوشیدند.
آنها میگویند، اگر به آنها اجازه داده میشد، حاضر نبودند مناطق زیر ادارهشان را همراه با تجهیزات نظامی به طالبان تسلیم کنند، تاکید میکنند که توانایی پاکسازی افغانستان را از حضور گروههای مسلح مخالف داشتند اما “اجازه نداشتند به جنگ ادامه بدهند”.
نظامیان پیشین افغان که در این پایگاه هستند، علاقه چندانی به گفتگو ندارند. شماری از آنان که کوتاه حاضر به گفتگو شدند، از حضور طالبان در افغانستان و رژیم طالبان ابراز ناخشنودی میکنند.
نامهای این افراد را به خاطر حفظ امنیت خود و بستگانشان که هنوز در افغانستان هستند، تغییر دادهام.
آنها مدعی اند که “اگر اجازه جنگ و حمله داده میشد، طالبان هرگز نمیتوانستند نظام را سقوط بدهد.” میگویند برمیگردند و دوباره از افغانستان دفاع خواهند کرد.
اما نظامیانی هم هستند که میگویند از جنگ خستهاند، و نمیخواهند پس از این سلاح به دست بگیرند.
محب آرمان، یک نظامی پیشین است که با همسر و پنج فرزند از ننگرهار به آمریکا آمده است. خودش تا دوره متوسطه درس خوانده است، همسرش سواد ندارد. دو دختر و دو پسرش در ننگرهار دانشآموز بودند.
او میگوید همسر و فرزندانش باید در آمریکا درس بخوانند، و خودش مشغول کارخواهد شد.
در این پایگاه دهها زن و مرد حضور دارند، که از خانوادههایشان جدا شدهاند. مریم، زنی در حدود ۵۵ ساله، ظاهرا شاد است، او تجربه ۲۲ سال کار در نهاد امنیت ملی افغانستان دارد. دو دخترش افسران همین اداره بودند و همسر و دو پسرش نیز افسران وزارت دفاع ملی بودند.
او میگوید همسرش فرماندهی نیروهای ارتش و ریاست ارکان ارتش را در یکی از ولایتها جنوبی برعهده داشت و پسرانش هم در وزارت دفاع کار میکردند. اما از میان این پنج نظامی خانواده، تنها او و دخترش که او هم کارمند امنیتی بوده، توانستهاند خود را به آمریکا برسانند.
مریم میگوید دختر دوماش، مانا در نهادهای آموزشی و تحصیلی کابل کار میکرد.
همسر مانا کارمند پلیس بوده است. پس از رسیدن طالبان به کابل به پنجشیر رفت و به نیروهای “جبهه مقاومت” پیوسته است، پس از آن که طالبان مرکز ولایت پنجشیر را گرفتند، از زنده بودن یا مرگ او اطلاعی دردست نیست. او ناپدید شده است و اکنون همسرش با دو کودک تنها مانده و میکوشد پنهان باشند.
با مروه صحبت کردم، او تجربه چهار سال خدمت در بخش صحی (بهداشتی) دارد، قابلگی (مامایی) خوانده است، و در شفاخانه (بیمارستان) کابل پرستار بوده است، مادرش او را تشویق کرده که نظامی شود. پس از یک دوره شش ماهه آموزش نظامی در اداره امنیت کابل کارش را آغاز کرده بود.
او وقتی از بیرون شدن از افغانستان صحبت میکند، بغض گلویش را میگیرد، میگوید: “دوست داشتم در افغانستان باشم و خدمت کنم و میخواهم روزی برگردم.”
پایگاه نظامی فورتمککوی پر از حکایتهای دردناک پناهجویان است. بسیاری از این پناهجویان اعضای خانوادهشان نزد طالبان هستند، یا به گونه پنهانی شب و روز میگذرانند.
احمدشاه که کارمند یک رادیوی خصوصی در شمال کشور بود، میگوید طالبان یک برادرش را بازداشت کرده است و گفتهاند تا هنگامی که برادر بزرگاش را که فرماندهی عملیاتی نیروهای ارتش را در بغلان داشت به آنان تسلیم نشود، وی را رها نخواهند کرد.
احمدشاه از ظلم طالبان در برابر غیرنظامیان میگوید؛ خواهرزادهاش چند سال پیش در دادگاه بغلان از همسرش، زهره طلاق گرفته بود اما به گفته او “اکنون طالبان شبهنگام پدر و برادر زهره را با خود برده و گفته اند، تا هنگامی که زهره را با همسر سابقش دوباره نکاح نکنند، از بند آزاد نخواهند شد.”
او گفت: طالبان گفتهاند که فیصلههای دادگاه “جمهوری” برای آنها پذیرفتنی نیست.
شهروندان افغانستان حکایتهای متفاوتی از بیعدالتیهای افراد وابسته به طالبان دارند.
ثریا، باشنده منطقه دوغ آباد کابل بود. او که در یک کودکستان خصوصی کار میکرد، خاطره تلخی از نخستین روز رسیدن طالبان به کابل دارد. اشکها مجال صحبت کردن را از او میگیرد.
او میگوید: “روزی که طالبان به کابل رسید، هفت-هشت تن به داخل کودکستان آمدند، به شلیک پرداختند و مدیر آنجا را با قنداق کلاشنیکف لت و کوب کردند اما مردم و خانواده های کودکان رسیدند و کودکان را که از ترس گریه میکردند، بردند.”
ثریا به شدت گریه میکند. او میگوید: همان شب چهار تن که میگفتند طالب هستند، به خانهاش حمله کردند، دو تنشان او و همسرش را محکم گرفتند و دو تن دیگرشان کوشیدند تا به دختر چهارده سالهاش تجاوز کنند اما از فریادها و گریههایشان همسایهها به کمک آنها رسیدند و نجات یافتند.
او میگوید: ترس حمله دوباره به خانواده، پای او همسر و شش فرزندش را به پشت دروازههای میدان هوایی کابل کشاند. دو روز را بیرون از دروازه میدان هوایی سپری کردند، تا توانستند به کمک سربازان آمریکایی داخل بروند، اما همسرش بیرون دروازه میدان ماند، و در انفجار در دروازه میدان هوایی زخم برداشت، سه انگشت یک پایش قطع شده است.
ثریا با شش فرزند کوچک پس از دو روز انتظار در داخل میدان هوایی کابل در هواپیمای نظامی به قطر رفت، اما دختر نوجوانش را در هواپیما ندید. ثریا تعریف میکند که دختر نوجوانش که پس از پرواز از کابل ناپدید شده بود اکنون در تکزاس است و قرار است به اوبپیوندد.
در این میان، شماری از کسانی هستند که نه شناسنامه دارند و نه پاسپورت.
“اجازه نمیدهیم کسی در مقابل عفو عمومی ایستاد شود”
اما سعید خوستی، سخنگوی وزارت داخله/کشور طالبان در پاسخ به این ادعاهای مطرح شده علیه افراد طالبان گفت:”کسانی که از افغانستان فرار کردهاند، طبعا تبلیغات و پروپاگند میکنند. زیرا طالبان سبب شد که عیش و عشرتشان، فسادشان، معاشهای دالریشان متوقف شود. آنها طبعا پروپاگند و تبلیغات میکنند ولی حقیقت ندارد.”
او افزود: “اگر با کسی چنین کاری شده باشد، ما مسئول هستیم، جوابگو هستیم، من حاضرم با آنها مستقیم صحبت کنم. اگر در افغانستان کسی باشد که طالبان به آنها ظلم کرده باشد، ما جوابگو هستیم. انشاالله به هیچ کسی اجازه نمیدهیم که در مقابل عفو عمومی امارت اسلامی افغانستان ایستاد شود و کسی را آزار و اذیت کند.”
در آرزوی زندگی بهتر در آمریکا
مراد قصاب بوده است و ده سال در یک دکان قصابی کار میکرد، قصه میکند که دو شب و دو روز در پشت دروازههای میدان هوایی کابل ماند، با آن که طالبان با شلاق و گلوله باری و شلیک گلولههای دودزا میکوشیدند مردم را از دروازه میدان هوایی دورکنند اما او از دروازه دور نشد و توانست خودش را به داخل میدان هوایی برساند.
او میگوید که مساله زندگی و مرگ بود اما شانس آوردم که با همسر، دو خواهر و شش خواهرزادهام خود را به میدان هوایی برسانم.
تمام این خانوادهها در آرزوی زندگی بهتر برای کودکانشان به آمریکا آمدهاند.
اما نگرانیهای جوانانی که توانستهاند خودشان را به آمریکا برسانند، بیشتر است.
این جوانان که بیشترشان در افغانستان زندگی و کسب و کار خوبی داشتند، از یک سو نگران آینده ناروشن در آمریکا هستند و از سوی دیگر نگران زندگی خانوادههای خود که در افغانستان مانده اند.
افغانهای پناهجو، ساکنان موقت پایگاه فورت مکوی، نام آن را “پناهگاه امن” گذاشته اند، جای آرامی برای کودکان است، کودکان بیپروا از آنچه در اطرافشان میگذرد، خوش حال اند. اما شماری از زنانی که اینجا هستند، وضعیت روحی خوبی ندارند، نگران نزدیکانشان هستند که در افغانستان ماندهاند.